معنی هجی کردن

لغت نامه دهخدا

هجی کردن

هجی کردن. [هَِ جی / هَِ ج ْ جی ک َ دَ] (مص مرکب) هجی کردن کلمه ای را، یعنی حروف و حرکات و اعراب آن را جدا کردن مثلاً به جای «حسن » بگوییم: «ح زبر ح َ، س زبر س َ، ن ساکن حسن ». (یادداشت به خط مؤلف). حروف مقطعه ٔ کلمه را با اعراب بیان کردن. (ناظم الاطباء).


هجی

هجی. [هَِ جی / هَِ ج ْ جی] (از ع، اِمص) تهجی. (ناظم الاطباء). رجوع به هجی کردن شود.

هجی. [هَِ] (ع اِمص) ممال هجا. (یادداشت به خط مؤلف). هجو و بدگوئی:
شاعران را خه و احسنت، مدیح
رودکی را خه و احسنت هجی است.
شهید بلخی.
گاه توبه کردن آمد از مدایح وز هجی
کز هجی بینم زیان و از مدایح سود نی.
منوچهری.
نکنم خواجه را به شعر هجی
لیک برخوانم آیتی ز نبی.
انوری.
چه مایه شعر که در مدح منتشر گردد
کریم را به مدیح و لئیم را به هجی.
ادیب صابر.
چون سخن گوید او ز بهر صلاح
که کند گوش سوی هزل وهجی.
ابوالفرج رونی.
گر در این مکتب ندانی تو هجی
همچو احمد پری از نور حجی.
مولوی.
رجوع به هجا و هجو شود.

هجی. [] (اِخ) از دهات نور مازندران بوده است. رجوع به مازندران و استرآباد ص 150 از ترجمه ٔ فارسی شود.

هجی. [هََ ج ْی ْ] (ع مص) آشکارا و گشاده گردیدن. || در مغاک فرورفتن چشم شتر. (منتهی الارب). رجوع به هجوم شود.

فارسی به انگلیسی

هجی‌ کردن‌

Spell, Spelling

فارسی به ترکی

فرهنگ فارسی هوشیار

هجی کردن

واج گرفتن واج گفتن (مصدر) هجی کردن کلمه. حروف و حرکات واعراب آنراجداکردن مثلا بجای ((حسن)) بگوییم: ((ح زبرح س زبرس ن ساکن؛ حسن))


هجی

آشکارا و گشاده گردیدن

فرهنگ معین

هجی کردن

(هِ جّ. کَ دَ) [ع - فا.] (مص م.)،~ کلمه حروف و حرکات و اعراب آن را جدا کردن.

فارسی به آلمانی

هجی کردن

Bann (m), Buchstabieren, Richtig schreiben, Zauber (m)

حل جدول

هجی کردن

هجا


هجی

بخش کردن کلمات

تقطیع حروف

فارسی به عربی

هجی کردن

نوبه


هجی

تهجی

فرهنگ عمید

هجی

تقطیع لفظ و بیان کردن حروف آن با حرکات،

معادل ابجد

هجی کردن

292

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری