معنی هجی

هجی
معادل ابجد

هجی در معادل ابجد

هجی
  • 18
حل جدول

هجی در حل جدول

  • بخش کردن کلمات
  • تقطیع حروف
لغت نامه دهخدا

هجی در لغت نامه دهخدا

  • هجی. [هََ ج ْی ْ] (ع مص) آشکارا و گشاده گردیدن. || در مغاک فرورفتن چشم شتر. (منتهی الارب). رجوع به هجوم شود. توضیح بیشتر ...
  • هجی. [هَِ] (ع اِمص) ممال هجا. (یادداشت به خط مؤلف). هجو و بدگوئی:
    شاعران را خه و احسنت، مدیح
    رودکی را خه و احسنت هجی است.
    شهید بلخی.
    گاه توبه کردن آمد از مدایح وز هجی
    کز هجی بینم زیان و از مدایح سود نی.
    منوچهری.
    نکنم خواجه را به شعر هجی
    لیک برخوانم آیتی ز نبی.
    انوری.
    چه مایه شعر که در مدح منتشر گردد
    کریم را به مدیح و لئیم را به هجی.
    ادیب صابر.
    چون سخن گوید او ز بهر صلاح
    که کند گوش سوی هزل وهجی.
    ابوالفرج رونی. توضیح بیشتر ...
  • هجی. [هَِ جی / هَِ ج ْ جی] (از ع، اِمص) تهجی. (ناظم الاطباء). رجوع به هجی کردن شود. توضیح بیشتر ...
  • هجی. [] (اِخ) از دهات نور مازندران بوده است. رجوع به مازندران و استرآباد ص 150 از ترجمه ٔ فارسی شود. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

هجی در فرهنگ عمید

  • هجو، بدگویی: شاعران را خه و احسنت مدیح / رودکی را خه و احسنت هجی‌ست (شهیدبلخی: شاعران بی‌دیوان: ۲۸)،. توضیح بیشتر ...
  • تقطیع لفظ و بیان کردن حروف آن با حرکات،
فارسی به انگلیسی

هجی در فارسی به انگلیسی

فارسی به عربی

هجی در فارسی به عربی

فرهنگ فارسی هوشیار

هجی در فرهنگ فارسی هوشیار

  • آشکارا و گشاده گردیدن
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید
عبارت های مشابه