معنی هبوط
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(هُ) [ع.] (مص ل.) فرود آمدن.
فرهنگ عمید
فرود آمدن،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
سقوط، فرود، نزول،
(متضاد) صعود
فارسی به عربی
سقوط، هبوط
عربی به فارسی
کاهش , شیب پیدا کردن , رد کردن , نپذیرفتن , صرف کردن (اسم یاضمیر) , زوال , انحطاط , خم شدن , مایل شدن , رو بزوال گذاردن , تنزل کردن , کاستن , نسب , نژاد , نزول , هبوط , غوطه , شیرجه , گودال عمیق , سرازیری تند , سقوط سنگین , فرو بردن , غوطه ورساختن , شیب تند پیدا کردن , شیرجه رفتن , ناگهان داخل شدن , لغزش , سرازیری , سراشیبی , ریزش , سرسره , کشو , اسباب لغزنده , سورتمه , تبدیل تلفظ حرفی به حرف دیگری , لغزنده , سرخونده , پس وپیش رونده , لغزیدن , سریدن
فرهنگ فارسی هوشیار
فرود آمدن از بالا، نازل شدن
فرهنگ فارسی آزاد
هُبُوط، (هَبَطَ، یَهبُطُ و یَهبِطُ) فرود آمدن، پائین آمدن، نازل شدن، منتقل شدن (از محلی به محلی)، کم شدن (قیمت)، از توانگری افتادن و بی چیز شدن، (به فعل حَبط نیز مراجعه شود)،
فارسی به آلمانی
Absinken, Absturz (m), Abstürzen, Anbruch (m), Herbst (m), Sturz (m)
معادل ابجد
22