معنی هبه
لغت نامه دهخدا
هبه. [هَِ ب َ] (ع اِ) آنچه که ببخشند. (مهذب الاسماء). جایزه. عطیه. رجوع به هبه شود.
هبه. [هَِ ب َ] (ع مص) بخشیدن. دادن. (دهار) (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (غیاث). رجوع به هبه شود.
هبه. [هَِ ب َ / ب ِ] (از ع اِمص) بخشش و انعام. (ناظم الاطباء). دهش. عطا. داد. رجوع به هبت (هبه) شود.
هبه. [هَِ/ هََ ب ْ ب َ] (ع اِ) رجوع به هِبَّه و هَبَّه شود.
هبه. [هَِ ب ِ] (اِخ) در اساطیر یونان ربهالنوع جوانی است. وی دختر مشتری و هرا میباشد و متصدی ساقیگری ربهالنوع بوده، روزی در اثناء انجام وظیفه از عمل خود شرمسار شد و از شغل خود سرباز زد و به محفل خدایان داخل نگشت، لاجرم مشتری وظیفه ٔ او را به جوانی موسوم به گانیمد تفویض کرد. هرکول، پهلوان افسانه ای یونان در موقع عروج به آسمان با هبه ازدواج کرد. در قورنته معبدی مخصوص به وی وجود داشت. (از قاموس الاعلام ترکی) (از دایرهالمعارف بریتانیکا).
هبه فراپذیرفتن
هبه فراپذیرفتن. [هَِ ب َ / ب ِ ف َ پ َ رُ ت َ] (مص مرکب) اتهاب. (تاج المصادر بیهقی). بخشش پذیرفتن. قبول هبه کردن.
هبه کردن
هبه کردن. [هَِ ب َ / ب ِ ک َ دَ] (مص مرکب) بخشیدن. (ناظم الاطباء). دادن. بذل کردن. و رجوع به هبه شود.
هبه نامه
هبه نامه. [هَِ ب َ / ب ِ م َ / م ِ] (اِ مرکب) بخشش نامه. (ناظم الاطباء). در اصطلاح، قباله ای است که بر طبق آن، واهب مالی یا چیزی را (عین موهوبه) به متهب ببخشد. (از حقوق مدنی، تألیف موسی عمید).
فارسی به انگلیسی
Donation, Gift
فرهنگ معین
(اِمص.) بخشش و انعام، جمع هبات، (اِ.) آنچه بخشیده شده. [خوانش: (ه ب) [ع. هبه]]
فرهنگ عمید
حل جدول
بخشش
مترادف و متضاد زبان فارسی
انعام، بخشش، بذل، دهش، عطیه، وقف، هبت، هدیه
فرهنگ فارسی هوشیار
آنچه که ببخشد، جایزه، عطیه
فارسی به ترکی
hibe etmek
معادل ابجد
12