معنی هام

لغت نامه دهخدا

هام

هام. [م م] (ع ص) مهم. شورانگیز. مهیج. (یادداشت مؤلف): امر هام، کار مهم. || حزن انگیز. اندوهگن. (یادداشت مؤلف) (از منتهی الارب).

هام. (اِخ) قریه ای است در یمن که در آن معدن عقیق یافت شود. (از معجم البلدان).

هام. (ع اِ) ج ِ هامه، به معنی سر:
اَری خلل الرماد و میض جمر
و یوشک اَن یکون لها ضرام
فان لم یطفها عقلاء قوم
یکون وقودها جثث و هام.
(از نامه ٔ نصربن سیار حاکم خراسان به مروان حمار آخرین خلیفه ٔ اموی راجع به ابومسلم خراسانی). || استخوان مرده. (مهذب الاسماء).


هام رو

هام رو. [رَ / رُو] (اِ) در معنی کلمه ٔ التذکیه، زوزنی مینویسد: گلو بریدن و هام رو شدن ستور و تیز کردن - انتهی. در اقرب الموارد آمده است در ماده ٔ ذکی: «المذاکی و المذکیات، الخیل التی تم سنها و کملت قوتها، الواحد مُذک و مذک ». کلمه ٔ هام رو در فرهنگ ها یافت نشد. در برهان دارد: «همرف اسبی را گویند که داخل پنج سال شده باشد و همه ٔ دندان هایش برآمده باشد و به جای فا، واو هم آمده ». و باز مینویسد: «همرفشده، اسبی را گویند که داخل در پنج سال شده باشد و همه ٔ دندان هایش برآمده باشد و به جای فا، واو هم گفته اند که همرو شده باشد و به زبان عربی قارح خوانند». از این رو هام رو یا اصل این دو صورت و یا صورت دیگر یعنی سومی است. (یادداشت مؤلف).


هام رو شدن

هام رو شدن. [رَ / رُو ش ُ دَ] (مص مرکب) تمام برآمدن دندانهای خیل و بغایت قوت رسیدن آن. (یادداشت مؤلف): تذکیه، هام رو شدن ستور. (زوزنی). رجوع به همرفشده شود.


هام دبیریه

هام دبیریه. [دَ] (اِخ) آم دبیره. یکی از خطوط هفتگانه ٔ ایرانیان پیش از اسلام است. حروف الفبای این خط به موجب آثاری که در دست است از خطهای دیگر ایران کمتر بوده و طبق تصریح ابن ندیم سی و سه حرف بوده است، زیرا صداهائی را که دارای مخرج مشترک هستند با یک حرف مینوشتند. مثلاً: برای نوشتن، ءِ، اَ، آ، هَ و خ یک حرف به کار میرفته است این خط را ابن ندیم کتابت الرسائل یا نامه دبیریه ذکر کرده است. هام دبیریه خط اداری و حکومتی و عمومی بوده.ابن ندیم راجع به آن مینویسد: «و هی لسائر اصناف المملکه خلا الملوک ». این خط با بیست وهشت شیوه نوشته میشده و در زمان آذرخور که حمزه ٔ اصفهانی از او نقل کرده است نام بسیاری از آن شیوه ها فراموش شده و فقط چندشیوه از آنها باقی مانده بوده است که عبارتند از:
داد دبیره، برای احکام دادگستری. شهرآمار دبیره، برای حساب های شهر. گنج آمار دبیره، برای حسابهای خزانه. کده آمار دبیره، برای حسابهای کشور. آخور آمار دبیره، برای حسابهای اصطبلهای شاهی. آتشان آمار دبیره، برای حسابهای آتش. روانگان آمار دبیره، برای حسابهای اوقاف. (الفهرست ص 21) (ایران کوده شماره ٔ 8 ص 136).

فرهنگ فارسی هوشیار

هام

هام د ین همدین: ((وکس کس ازهام دینان خود از خان و مان بیرون مکنید به بیداد. ))


هام رنگ

(صفت) همرنگ: ((از جمله هفتاد هزار اسپ هام گون هام رنگ هم بالا بودند. ))


هام نام

همنام سمی: ((اورا هام نام ذاتی. ))


هام گون

همرنگ: از جمله هفتاد هزار اسپ هام گون رنگ هم بالا بودند. ))


هام روشدن

(مصدر) تمام برآمدن دندانهای اسب و بغایت قوت رسیدن وی: ((التذکیه هام رو شدن ستور. ))

فرهنگ عمید

هام

هم،

حل جدول

هام

مهیج و شورانگیز

عربی به فارسی

هام

مهم , معنی دار

ترکی به فارسی

هام

خام

معادل ابجد

هام

46

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری