معنی هاشم بن عبد مناف
حل جدول
فرهنگ فارسی آزاد
لغت نامه دهخدا
مناف. [م َ] (اِخ) عبد... پدر هاشم است و عبدالشمس. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). پدر هاشم است و نسبت بدان مَنافی ّ است. (از اقرب الموارد). رجوع به عبدمناف و منافی شود.
مناف. [م َ] (اِخ) نام بتی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط) نام بتی بوده است در جاهلیت. (از معجم البلدان).
مناف. [م َ] (ع اِ) (از «ن و ف ») جای بالا رفتن: جبل عالی المناف، ای المرتقی. (از اقرب الموارد) (از المنجد).
عبد
عبد. [ع َ ب ُ] (ع اِ) جمع عبد. (منتهی الارب). رجوع به عبد شود.
عبد. [ع َ] (اِخ) ابن قصی بن کلاب بن مره، جدجاهلی است پسران وی از قبائل «قریش البطاح » اند. مسکن و مأوای آنان در بطحه ٔ مکه بود. این طایفه در حدود سال 185 هَ. ق. منقرض شدند. (از الاعلام زرکلی).
عبد. [ع َ] (اِخ) موضعی است به سبعان در بلاد طی. (معجم البلدان).
عبد. [ع َ] (اِخ) کوهی است مر بنی اسد را. (معجم البلدان).
عبد. [ع َ ب ِ] (ع ص) مرد با ننگ و عار. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || غضبان. (اقرب الموارد).
عبد. [ع َ] (اِخ) کوه کوچک سیاهی است که دو کوه کوچک تر دیگر او را احاطه کرده اند که ثدیین نامند. (معجم البلدان).
معادل ابجد
645