معنی هاشمی

لغت نامه دهخدا

هاشمی

هاشمی. [ش ِ] (اِخ) مأمون بن شریف... العباسی القرشی، مکنی به ابومحمد. واعظ فصیح، در 560 هَ. ق. در بغداد متولد شد و به سال 633 هَ. ق. در همان شهر درگذشت. وی نظمی نیکو و نثری شیوا داشت. (از اعلام زرکلی ج 6 ص 147).

هاشمی. [ش ِ] (اِخ) عبداﷲبن علی بن عبداﷲبن العباس الهاشمی العباسی. عم ابوجعفر منصور خلیفه ٔ عباسی است. درسال 103 هَ. ق. به دنیا آمد. و در سنه ٔ 147 هَ. ق. به فرمان منصور خلیفه در بغداد به قتل رسید. وی مروان بن محمد ملقب به حمار آخرین خلیفه ٔ اموی را در محل زاب شکست داد و او را تا دمشق تعقیب و آن شهر را فتح کرد و هشتاد نفر از اعیان بنی امیه را در ناحیه ٔ رمله به قتل رسانید و دمشق را برای ورود سفاح آماده ساخت. وی در طول مدت خلافت سفاح امارت شهرهای شام را داشت و چون منصور برادرزاده اش به خلافت رسید، بر او خروج کرد و مردم را به بیعت خود دعوت کرد. منصور ابومسلم خراسانی را برای مطیع کردن عبداﷲ فرستاد و در نصیبین جنگی بین این دو درگرفت و سرانجام عبداﷲ شکست یافت و متواری شد و به بصره گریخت. منصور وی را امان داد و چون تسلیم شد او را در بغداد محبوس کرد و دستورداد سقف زندان را بر سر عبداﷲ فروکوفتند و بدین ترتیب وی را به قتل رسانید. (از اعلام زرکلی ج 4 ص 241).

هاشمی. [ش ِ] (اِخ) قاضی ابوعمرو، قاسم بن جعفربن عبدالواحد... الهاشمی. محدث کثیرالروایه، وی اهل بصره و فاضل و امین و ثقه بود. از ابوالحسن علی بن اسحاق البحتری و عبدالغافربن سلامه الحمصی و جز آنان حدیث شنید. ابوبکر احمدبن علی بن ثابت الخطیب و ابوعلی حسن بن علی الوحشی و بسیاری دیگر از وی روایت کرده اند. (از الانساب سمعانی).

هاشمی. [ش ِ] (اِخ) عیسی بن عبداﷲبن عباس الهاشمی. از علمای دوره ٔ عباسی است. وی عم سفاح و منصور و مردی زاهد و ناسک بود و از کارها و مشاغل سلطنتی کناره گیری کرد. در مدینه به سال 83 هَ. ق. به دنیا آمدبه بغداد سکونت گزید و در همانجا به سال 164 هَ. ق. درگذشت. «نهر عیسی » و «قصر عیسی » و «قطیعه ٔ عیسی » در بغداد منسوب به اوست. (از اعلام زرکلی ج 5 ص 490).

هاشمی. [ش ِ] (اِخ) عبداﷲ. در زمان هادی خلیفه ٔعباسی میزیست. وی از معاصرین عبداﷲبن مقفع و به زندقه معروف بود. صاحب تاریخ گزیده وی را از کسانی میداند که اقدام به انشاء نقیض قرآن کردند. عبارت تاریخ گزیده در این باره چنین است: «قوم زنادقه در عهد او (هادی) قوت گرفتند. از ایشان عبداﷲبن المقفع مصنف کتاب کلیله و دمنه به عربی و صالح بن عبدالقدوس و عبداﷲبن داود عم زاده سفاح و عبداﷲ هاشمی خواستند که نقیض قرآن انشا کنند». سپس می نویسد: «هادی از حال ایشان واقف شد تمامیت را بکشت ». (تاریخ گزیده صص 300-301).

هاشمی. [ش ِ] (اِخ) عباس بن محمدعلی بن عبداﷲبن عباس، مکنی به ابوالفضل. برادر سفاح و منصور خلیفه ٔ عباسی است. منصور، ولایت دمشق و همه شهرهای شام را به او واگذار کرد و در زمان هارون الرشید به امارت الجزیره رسید. منصوروی را به جنگ با رومیان فرستاد. وی مردی روشن بین و صاحب رأی بود. هارون الرشید او را دوست میداشت و از وی تجلیل میکرد. محله «عباسیه » در مغرب بغداد منسوب به نام اوست. در سال 186 هَ. ق. در بغداد درگذشت و در «عباسیه » به خاک سپرده شد. (اعلام زرکلی ج 4 ص 38).

هاشمی. [ش ِ] (اِخ) سیدمحمد ترکی برسوی. از شعرای ترک و دیوانی به ترکی دارد. و در «زبدهالاشعار» که خلاصه ٔ اشعار پانصد تن از شعرای ترک دارد بیست و نه بیت از منتخب اشعار او آمده است. (کشف الظنون ج 2 ص 819).

هاشمی. [ش ِ] (اِخ) سیدعلی. از شعرای لطیف طبع قرن نهم هجری است. امیر علیشیر نوائی در کتاب مجالس النفائس از وی یاد کرده و درباره ٔ وی چنین مینویسد: سیدی صحیح النسب و الحسب است، و درملازمت میرزا عبداللطیف به سپاهیگری قیام نمود، طبعی زیبا دارد. سپس این بیت را از اشعار او نقل کرده:
در بیابان عدم بودم به فکر آن دهن
شد پدید آن خط سبز و گشت خضر راه من.
(مجالس النفائس ص 14 و 189).
در لطائف نامه ترجمه ٔ محمد فخری هراتی کلمه ٔ «علی » در نام وی نیامده و با عنوان سیدهاشمی ذکر شده است.

هاشمی. [ش ِ] (اِخ) عبداﷲبن اسماعیل. از امرای بنی عباس در قرن چهارم هجری که به زهد و پارسائی معروف بود. وی رساله ای به دوستش عبدالمسیح بن اسحاق الکندی که نصرانی متعصبی بود، نوشت و ضمن آن وی را به دین اسلام دعوت کرد. عبدالمسیح نیز رساله ای در جواب وی نوشت و در آن بعد از رد دعوت عبداﷲبن اسماعیل وی را به دین نصرانی دعوت کرد. ذکر این دو رساله در آثارالباقیه ابوریحان بیرونی آمده است. (معجم المطبوعات ج 2 ستون 1888).

هاشمی. [ش ِ] (اِخ) (شیخ...) احمدبن ابراهیم بن مصطفی الهاشمی. در سال 1295 هَ. ق. در قاهره به دنیا آمد. وی از شاگردان محمدعبده است. و مدتها سرپرست تعلیماتی و بازرس مدارس انگلیسی «ویکتوریا» را در قاهره عهده دار بود. از تألیفات اوست: «اسلوب الحکیم فی منهج الانشاء القویم » شامل 117 مقاله ٔ کوتاه شرعی، ادبی، فلسفی و تاریخی. «جواهر الادب فی صناعه انشاء العرب ». «جواهرالبلاغه» در معانی و بیان و بدیع و عروض و قافیه و فنون شعر. «السعاده الابدیه فی الدیانه الاسلامیّه». «المفرد العلم فی رسم القلم ». «میزان الذهب فی صناعه شعر العرب ». مشتمل بر سه فصل در فنون شعر و عروض و قافیه. و «مختار الاحادیث النبویه». در سال 1362 هَ. ق. وفات یافت. (معجم المطبوعات ج 2 ستون 1887 و اعلام زرکلی ج 1 ص 86).

هاشمی. [ش ِ] (اِخ) محمدبن احمدبن ابی موسی الهاشمی، مکنی به ابوعلی. قاضی و از علمای حنبلی بود. در سال 345هَ. ق. در بغداد به دنیا آمد و در 428 در همان شهروفات یافت. وی مورد احترام القادرباﷲ و القائم بامراﷲ خلفای عباسی بود و در جامع منصور حلقه ٔ درسی داشت.کتبی تألیف کرد که از آن جمله است: «الارشاد» در فقه و «شرح کتاب الخرقی ». (از الاعلام زرکلی ج 7 ص 205).

هاشمی. [ش ِ] (اِخ) محمدبن علی بن حمزهبن الحسن بن عبیداﷲبن عباس بن علی بن ابیطالب، مکنی به ابوعبداﷲ. دربغداد به دنیا آمد. شاعر و راوی و محدث بود. مرزبانی گفته است که وی اخبار زیادی از خانواده و بنی اعمامش روایت کرده است. ابن ابی حاتم گفته است که وی مردی راستگو و ثقه و امین بود و ابن خرم او را محدث وصف کرده. وی طبع شعر نیز داشت و ابیاتی از او باقی مانده. در سال 287 هَ. ق. وفات یافت. این بیت از اوست:
لو کنت من أمری علی ثقه
لصبرت حتی یبتدی أمری.
(از اعلام زرکلی ج 7 ص 155).

هاشمی. [ش ِ] (اِخ) محمدبن علی بن عبداﷲبن عباس بن عبدالمطلب الهاشمی القرشی. پدر سفاح و منصور خلفای عباسی در سال 62 هَ. ق. در قریه ای به نام حمیمه واقع در شراه به دنیا آمد. وی اولین کسی است که قیام به دعوت برای بنی عباس کرد. در اواخر روزگار دولت اموی (بعد از سنه ٔ 120 هَ. ق.) به امامت هاشمیین رسید و اقامتگاهش در ناحیه ٔ شراه بین شام و مدینه بود. ابتدای دعوت او سنه 100 هَ. ق. وی دعاتی برای متنفر کردن مردم از بنی امیه و جلب و دعوت آنها به بنی عباس، به اطراف میفرستاد. پیروان وی خمس اموالشان رابه او میدادند و وی آن را در راه نشر دعوت خرج میکرد. او مردی عاقل، بردبار و خوش سیما بود. در سال 125 هَ. ق. در شراه درگذشت. (از اعلام زرکلی ج 7 ص 153).

هاشمی. [ش ِ] (اِخ) علی احمدخان. کتابی به نام مخزن الغرائب در تاریخ شعراء تألیف کرد. این کتاب یکی از مآخذ و منابع هرمان آته خاورشناس آلمانی در تألیف مقاله ٔ مفصل خود به عنوان «ادبیات جدید فارسی » که در مجله ٔ دوم کتاب «اساس فقه اللغه ٔ ایرانی »در فصل ادبیات به چاپ رسیده بوده است. (احوال و اشعار رودکی تألیف سعید نفیسی چ 1319 ج 3 صص 878-879).

هاشمی. [ش ِ] (اِخ) مکنی به ابومحمد. رجوع به ابومحمد هاشمی شود.

هاشمی. [ش ِ] (اِخ) یاسین حلمی «پاشا» ابن السید سلماس الهاشمی. از رجال بزرگ سیاسی عراق در 1299 هَ. ق. در بغداد متولد شد و در همانجا به تحصیل پرداخت و سپس برای ادامه ٔ تحصیل به برلین رفت و در 1905 م. رئیس «ارکان حرب » شد. سپس وارد جمعیت «العهد» گردید و به موصل و از آنجا به دمشق نقل مکان کرد. در سنه ٔ 1916 م. به شریف فیصل (ملک فیصل بن الحسین) پیوست و این دو، وارد حزب «العربیه الفتاه» گردیدند. مرام حزب مذکور آزاد کردن عرب از سلطه ٔ استعمار ترک بود. وی در جنگ اتریش و روسیه به دفاع از اتریش در مقابل روس جنگید ودر این جنگ بود که نبوغ نظامی او ظاهر شد. یاسین به فرماندهی سپاهی که مرکزش «شونه » در مشرق اردن بود انتخاب شد و با انگلیسی ها معاهده بست و مشترکاً با ترکها جنگید. در این جنگ مجروح شد و به ناچار عقب نشینی کرد و در دمشق پنهان شد. در این موقع نیروی فیصل فاتحانه وارد دمشق گردید و یاسین از طرف فیصل به ریاست دیوان شورای جنگی منصوب شد (سال 1918م.). هنگامی که عراق بر ضد انگلستان شورش کرد یاسین به کمک شورشیان پرداخت و انقلاب را اداره میکرد. فرماندار انگلیسی در دمشق وی را به منزل خود دعوت به چای کرد، هنگامی که یاسین از منزل فرماندار خارج میشد بوسیله ٔ عده ای از سربازان انگلیسی دستگیر و به شهر «لد» در فلسطین تبعید گشت. مردم دمشق قیام کرده آزادی وی را خواستار شدند. سرانجام بعد از پنج ماه و 23 روز گرفتاری آزادشد و به دمشق برگشت. و در آنجا بود تا در اگوست 1921 م. که دولت مستقل عراق تشکیل شد به عراق وارد گشت.وی دو بار مأمور تشکیل کابینه گردید. در کابینه ٔ اول خود قانون اساسی عراق را وضع و به تصویب رسانید ومجلس شورای ملی را تشکیل داد و در کابینه ٔ دوم خود قانون نظام وظیفه ٔ اجباری را وضع کرد و به تجهیز ارتش و تهیه ٔ طیارات جنگی و احداث کارخانه های اسلحه سازی پرداخت و نیز پیمان مودت و دوستی و پیمانهای دفاعی با ممالک عربستان سعودی و یمن بست. وی حزب «الشعب » را که اولین حزب سیاسی عراق است تأسیس کرد. در مجلس مؤسسان عراق به عضویت انتخاب شد. یاسین تا سال 1936م. رهبر مطلق العنان عراق بود و سیاست آن کشور را به میل و اراده ٔ خود اداره میکرد. در این سال شورش «بکر صدقی » بر ضد وی برپا شد. و در نتیجه یاسین به بیروت رفت و در همانجا مرد و به خاک سپرده شد. وی مردی روشنفکر، قوی اراده، دوراندیش و کم حرف بود و در ممالک عربی احترام بسیار داشت. (از اعلام زرکلی ج 9 ص 154).

هاشمی. [ش ِ] (اِخ) عبداﷲبن حارث بن نوفل هاشمی قرشی. رجوع به عبداﷲبن حارث... شود.

هاشمی. [ش ِ] (اِخ) مکنی به ابومحمد. رجوع به عبدالصمدبن علی... هاشمی شود.

هاشمی. [ش ِ] (اِخ) محمدبن عبداﷲبن محمد، مکنی به ابوالحسن و معروف به ابن سکره. رجوع به ابن سکره شود.

هاشمی. [ش ِ] (اِخ) مغیرهبن الحارث، مکنی به ابوسفیان. رجوع به ابوسفیان بن الحارث... شود.

هاشمی. [ش ِ] (ص نسبی) منسوب به هاشم که جد عبداﷲ و پدر عبدالمطلب و پسر عبدمناف بود. (الانساب سمعانی) (آنندراج). کسی که از نژاد هاشم جد پیغمبر اسلام باشد. (ناظم الاطباء):
می لعل پیش آورم هاشمی
ز خُمّی که هرگز نگیرد کمی.
فردوسی (شاهنامه ص 2067).
- پیغمبر هاشمی، پیغمبر اسلام:
به تازی یکی نامه پاسخ نوشت
پدیدار کرد اندر او خوب و زشت
ز جنی سخن گفت و از آدمی
ز گفتار پیغمبر هاشمی.
(شاهنامه چ بروخیم ج 9 ص 2974).
- خال هاشمی، قسمی خال طبیعی سیاه و درشت بر پشت لب یا کنار دهان. (یادداشت مؤلف).
- رسول هاشمی، پیغمبر اسلام:
گر مدیح و آفرین شاعران بودی دروغ
شعر حسان بن ثابت کی شنیدی مصطفی
بر لب و دندان آن شاعر که نامش نابغه
کی دعا کردی رسول هاشمی خیرالوری.
منوچهری.
|| منسوب به بطن بنی هاشم از قبیله ٔ قریش. || نام قسمی حلوا: و اغلب حلواهای نیکو چون هاشمی و صابونی و لوزینه و اباها و طبیخهای نافع هم خلفای بنی عباس نهادند. (نوروزنامه). || وزنی است معادل 11520 مثقال. (یادداشت مؤلف).
- کر هاشمی، ثلث کر معدل باشد، یعنی بیست قفیز و آن را کر هارونی و کر اهوازی نیز گویند. (یادداشت به خط مؤلف).

هاشمی. [ش ِ] (اِخ) (مولانا...) متخلص به خاموشی شاعر قرن نهم هجری. رجوع به خاموشی شود.

هاشمی. [ش ِ] (اِخ) نام یکی از طوایف ده گانه ٔ سکنه ٔ آمل. (ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 61).

هاشمی. [ش ِ] (اِخ) عبداﷲبن محمد (ابن الحنفیه) بن علی بن ابیطالب، مکنی به ابوهاشم. رجوع به ابوهاشم عبداﷲبن محمد... شود.

هاشمی. [ش ِ] (اِخ) ابوالقاسم. از روات است. ابوالقاسم اسماعیل بن محمدبن الفضل الاصفهانی که از مشاهیر ائمه ٔ سنت است. از قول وی روایت دارد. رجوع به شدالازار ص 45 شود.

هاشمی. [ش ِ] (اِخ) (خواجه...) یا (خواجه هاشم). از سادات بخارا و شیخ الاسلام آن دیار بود. وی از شعرای قرن نهم هجری است. آذر بیگدلی مؤلف تذکره ٔ آتشکده مثنوی به نام مخزن الانوار که به تقلید مخزن الاسرارنظامی گنجوی سروده شده به وی نسبت میدهد. ظاهراً صاحب آتشکده، این مثنوی را با مظهرالاَّثار سروده ٔ هاشمی مشهور به جهانگیر اشتباه کرده، زیرا خود اضافه میکند که این مثنوی دیده نشده است. در مجالس النفائس ترجمه ٔ سلطان محمد فخری هراتی نام این شاعر «خواجه هاشمی » و در ترجمه ٔ حکیم شاه محمد قزوینی از همان کتاب «خواجه هاشم » ضبط گردیده و در تذکره ٔ آتشکده فقط به عنوان «هاشمی » ذکر گردیده است. این دو بیت از اوست:
کیفیتی که در دل پرآتش می است
کیفیتی است از لب ساقی نه از وی است.
به ناز سرمه مکش چشم بی ترحم را
نشسته گیر به خاک سیاه مردم را.
(مجالس النفائس ص 144 و 379).

هاشمی. [ش ِ] (اِخ) قاضی عبداﷲ. از نزدیکان القائم بامراﷲ بیست و ششمین خلیفه ٔ عباسی بود. خلیفه، وی را به رسالت نزد طغرل بیگ اولین پادشاه سلجوقی به ایران فرستاد. (تاریخ گزیده ص 354).

هاشمی. [ش ِ] (اِخ) ده کوچکی است از دهستان اسفندقه ٔ بخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت، واقع در 105 هزارگزی جنوب ساردوئیه و 5 هزارگزی شمال راه فرعی بافت به جیرفت. سکنه ٔ آن 12 نفرند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).

هاشمی. [ش ِ] (اِخ) از سادات قم و محرر محکمه ٔ شرع بود. آذر بیگدلی در ردیف شعرای قم نام وی را آورده است و می نویسد: «از سادات آن دیار و به شیوه ٔ زهد و تقوی معروف و در محکمه ٔ شرع محرر بوده.» (آتشکده ٔ آذر چ مؤسسه ٔ نشر کتاب ص 245).

فرهنگ عمید

هاشمی

هریک از افراد خاندان هاشم،

حل جدول

هاشمی

نوعی برنج مرغوب

فرهنگ فارسی هوشیار

هاشمی

(صفت) منسوب به هاشم (مطلقا)، منسوب به هاشم بن عبد مناف پدر عبدالمطلب وجدعبدالله. یا پیغمبرهاشمی. محمدصلی الله علیه وآله بن عبدالله: (زجنی سخن گفت و از آدمی زگفتار پیغمبر هاشمی. ) (شا) یاخال هاشمی. قسمی خال طبیعی سیاه و درشت بر پشت لب یا کنار دهان. یا -3 (اسم) قسمی حلوا: ((و اغلب حلواها ء نیکو چون هاشمی و صابونی و لوزینه و ابها و طبیخهای نافع هم خلفا ء بنی عباس نهادند. )) -4 وزنی است معادل 11520 مثقال. یا کر هاشمی. ثلث کر معدل باشد یعنی بیست قفیز و آنرا کر هارونی و کر اهوازی نیز گویند.

معادل ابجد

هاشمی

356

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری