معنی هادم
لغت نامه دهخدا
هادم. [دِ] (ع ص) نعت فاعلی از هَدْم. (از اقرب الموارد). شکننده و ویران کننده ٔ بنا. (ناظم الاطباء). شکسته کننده و خراب و ویران کننده ٔ بنا. (آنندراج) (غیاث اللغات). خراب کننده. (دهار): که هادم بنیان شرک و... بوده است. (سندبادنامه چ اسلامبول ص 6).
من که خروبم خراب منزلم
هادم بنیاد این آب و گلم.
مولوی (مثنوی).
هادم اللذات
هادم اللذات. [دِ مُل ْ ل َذْ ذا] (ع اِ مرکب) کنایه از مرگ است. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || (اِخ) لقب عزرائیل است. ملک الموت. بویحیی. (مجموعه ٔ مترادفات ص 248). ویران کننده ٔ لذتها. و این لقب ملک الموت است، یعنی فرشته ای که قابض ارواح است. (آنندراج): هاتف هادم اللذات آواز دردهد و طبل رحیل بزند. (سندبادنامه ص 156).
فرهنگ معین
(دِ) [ع.] (اِفا.) نابود کننده، ویران کننده.
فرهنگ عمید
حل جدول
فرهنگ فارسی هوشیار
شکننده و ویران کننده بنا، خراب کننده
هادم اللذات
ویران کننده لذتها، (اسم) لقب ملک الموت (فرشته ای که قابض ارواح است) عزرائیل: مهران به گفت: معلومست که صدمه هادم اللذات چون در رسد کاشانه کیان و کاخ خسروان همچنان در گرداند که کومه بیوه زنان و باقصر همان تواند کرد. . . . . .
هادم الذات
مرگ بر هم زن خوشی ها پاژ نام فرشته ی مرگ
فرهنگ فارسی آزاد
هادِم، خراب کننده، ویران کننده بنا،
معادل ابجد
50