معادل ابجد
ها در معادل ابجد
ها
- 6
حل جدول
ها در حل جدول
- بخاردهان، علامت جمع، هر فصلی از کتاب یسنا
- هر فصلی از کتاب یسنا
- بخار دهان
- بخار دهان، علامت جمع، هر فصلی از کتاب یسنا
فرهنگ معین
ها در فرهنگ معین
- (اِ.) هر فصل از کتاب «یسنا».
- (ق ایجاب و تصدیق. ) (عا. ) آری، بلی. مق نه، (ق استفهام. ) چه ¿ چه طور¿ [خوانش: (وُ یَ یا یِ) [معر. ] (پس. ) پسوند دال بر معانی ذیل: ]. توضیح بیشتر ...
- [په.] (پس.) نشانه جمع.
- (صت. ) کلمه دال بر تنبیه، آگاه باش، (صت. ) از ادات تحذیر است، هان، ها، مار. نروی ها! کلمه دال بر تحذیر: ها، مار. [خوانش: (وُ یَ یا یِ) [معر. ] (پس. ) پسوند دال بر معانی ذیل: ]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا
ها در لغت نامه دهخدا
- ها. (اِ) نام حرف هَ: آتش افتاد روی چادر دو تا گل مثل چشم «ها» سوخت. الهی چشمهاشان را مرده شور درآرد. (چرند و پرند تألیف دهخدا از روزنامه ٔ ایران کنونی). || هاء دوچشم، در تداول عامه هاء هوز است. توضیح بیشتر ...
-
ها. (ق) (در تداول) آری، در مقابل نه: یا ها یا نه. نه ها، نه، نه. نه ها گفت نه نه، یعنی هیچ نگفت:
پریرویان مه سیما سلامی ها علیکی نه. توضیح بیشتر ...
-
ها. (پیشوند) گاهی به معنی «وا» و «به » می آید: هاگرفتن = واگرفتن: گفت این خواری به خود ها نگیرم. (اسکندرنامه). قاتل عظیم بترسید و پشت ها داد. (اسکندرنامه). گفت برو بپرس که طفغاچ کدام است و دست او هاگیر. (اسکندرنامه).
وگر گوید بگیرم زلف و خالش
به کوتا هانگیری هاممالش.
|| گاه در بعضی لهجه ها در اول پاره ای افعال درآید و ظاهراً تغییری در معنی نمی دهد: هادادن: خدا وقتی هامیده وَر وَرِ جماران هم هامیده. توضیح بیشتر ...
-
ها. (صوت) اشاره به قریب و نزدیک. (برهان). کلمه ٔ اشاره به معنی اینک که بدان به چیز نزدیک اشاره میکنند. (ناظم الاطباء). به معنی اینک باشد که مصغر این است. (برهان):
چو من ناورد پانصد سال هجرت
دروغی نیست ها برهان من ها.
خاقانی.
کعبه چه کنی با حجرالاسود و زمزم
ها عارض و زلف و لب ترکان سرائی.
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 443).
نزد سلیمان شهم ستود چو آصف
گفت که ها هدهد سبای صفاهان.
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 360). توضیح بیشتر ...
- ها. (صوت) در مواردی «ها» به معنی بنگر، ببین، بهوش باش و مانند اینها به کار میرود که در این صورت از اصوات تنبیه و تحذیر به شمار میرود و ممکن است مخفف هان باشد، چنانکه صاحب نهج الادب در ذیل حروف تنبیه پس از ذکر هان آرد: «ها چون هادرویش و می تواند که ها بخصوصه مخفف هان بود که هم برای این معنی آید، چنانکه هادوری به معنی گدای مبرم یعنی شخصی که دوری از او بهتر است، در محل تخصیص و آگاه کردن مستعمل شده اولاً بعد از آن به معنی گدای مبرم آمده مجازاً. توضیح بیشتر ...
- ها. (ع اِ) حرفی است از حروف مهموسه و گاهی زائد آید و مبدل شود. (منتهی الارب). نام حرف «هَ». ج، هاآت. (ناظم الاطباء). توضیح بیشتر ...
- ها. (ع ضمیر) ضمیر مفرد غایب مؤنث و به معنی آن، او و خویش است. باثرها، بعینها، بنفسها، دنیا و مافیها. فاطمه سلام اﷲ علیها. توضیح بیشتر ...
- ها. (ع اِ فعل) به معنی خذ (بگیر)، مانند هع اصل آن ها (بوده) الف به اجتماع ساکنین حذف شده است. و هائی مانند (هاعی) برای زن و (هاآ) مانند (هاعا) برای تثنیه و هائوا وهأن (هعن) و هرگاه ترا گفته شود هاء میگوئی: مااهاء؛یعنی نمی گیرم (ای مااخذ) و لا هاء اﷲ ذا؛ یعنی سوگندبه خدای و یا فصیح تر آن لا هااﷲ ذابترک مد است. و یامد لحن است و اصل آن لا و اﷲ هذا است یعنی ما اقسم به، پس اسم اﷲ بین ها و ذا داخل شود. (منتهی الارب). توضیح بیشتر ...
-
ها. (اِ) سفیدی روی مرغ. (برهان).
-
ها. (اِ) تپانچه بروی کسی زدن. (برهان) (ناظم الاطباء).
- ها. (اِ) هر یک از هفتادودو فصل یسنا را در فارسی «ها» گوئیم. در اوستا هائیتی به معنی باب و فصل مطابق کلمه ٔ ساتی سانسکریت میباشد. درپهلوی هات گفته اند. اصلاًاین کلمه به معنی پیوند و بستگی است، مشتق از فعل ها که به معنی بهم پیوستن و بستن است، در سانسکریت سیاتی. در هر جا که کلمه ٔ «ها» آمده از آن فصل یسنا اراده کرده اند، چنانکه کلمه ٔ «کرده » از برای تعیین فصل «وسپرد» و «فرگرد» از برای تعیین فصل «وندیداد» اختصاص یافته است. توضیح بیشتر ...
-
ها. (ع حرف) حرف تنبیه است و بر چهار لفظ درآید:
1- اسم اشاره، مانند: «ذا» و «ذی » و جز آن. مخصوص اشاره ٔ به دور نباشد، مانند: «هذا»، «هذه »، «هذاک » و «هذیک ».
2- بر ضمیر رفعی که بوسیله ٔ اسم اشاره از آن خبر داده شده است، کقوله تعالی: ها أنتم هؤلاء. (قرآن 66/3 و 109/4 و 38/47). (ضمیر انتم بین دو «هاء» تنبیه برای تأکید است) و مانند آن «الا هولاء».
3- نعت «ای ّ» در ندا و از آن جدا نمیشود، مانند: ایها الرجل. و «ها» در «هذا» برای تنبیه واجب است برای اینکه مقصود از آن نداست و در «هذا» در لغت بنی اسد جائز است که الف آن حذف شود و ضمه داده شود، «هاء» آن از جهت اتباع و قرائت ابن عامر در «آیهالثقلان » بر این سیاق است. توضیح بیشتر ...
- ها. (ع صوت) به معنی اینک می آید چنانکه هرگاه به مردی گویند: این انت، جواب میگوید: ها انا ذا؛ یعنی اینک منم. و اگر به زنی گویند: این انت، گوید ها انا ذه، و اگر به کسی گویند: این فلان، هرگاه نزدیک باشد، میگوید:ها هو ذا. هرگاه دور باشد میگوید: ها هو ذاک. و در زن هرگاه نزدیک بود، میگوید: ها هی ذه، و اگر دور بود، میگوید: ها هی تلک. و ضمیر «ها» استعمال میگردد در موضع جر و نصب هر دو. قوله: فألهمها فجورها و تقویها. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید
ها در فرهنگ عمید
-
نام حرف «ه»،
* های بیان حرکت: حرف «ه» که در آخر کلمات درمیآید و بهصورت e
* های ملفوظ: حرف «ه» که در اول، وسط و آخر کلمه میآید و بهصورت h. توضیح بیشتر ...
-
[عامیانه] کلمۀ جواب، بلی، آری،
[عامیانه] چه گفتی؟: ها؟ با کی بودی؟
[عامیانه] درست است؟، نظر تو چیست؟: همهچیز گران شده، ها؟
[قدیمی] آگاه باش،. توضیح بیشتر ...
- هوای گرمی که از ریهها خارج میشود،
- علامت جمع: خانهها، چوبها، سنگها،
فارسی به عربی
ها در فارسی به عربی
عربی به فارسی
ها در عربی به فارسی
- اورا (مونث) , ان زن را , باو , مال او
گویش مازندرانی
ها در گویش مازندرانی
- علامت تصدیق است
فرهنگ فارسی هوشیار
ها در فرهنگ فارسی هوشیار
- ضمیر مفرد غایب مونث و بمعنی آن، او و خویش است، بنفسها مافیها، علیها، و بمعنی بلی و آری می باشد. توضیح بیشتر ...
فرهنگ فارسی آزاد
ها در فرهنگ فارسی آزاد
- ها، حرف تنبیه (آگاهانیدن) است مثل: هذا، ها انتم، هاالله، ایها که در همه «ها» برای تنبیه اضافه شده است،. توضیح بیشتر ...
- ها، ضمیر متصل بهر سه قسم کلمه که به جای مفردِ مؤنثِ غایب می نشیند،. توضیح بیشتر ...
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا
وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که
هنوز عضو جدول یاب نشده اید
از اینجا ثبت نام کنید