معنی نیمروز

نیمروز
معادل ابجد

نیمروز در معادل ابجد

نیمروز
  • 313
حل جدول

نیمروز در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

نیمروز در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • ظهر، خاور، مشرق،

    (متضاد) پسین، باختر
فرهنگ معین

نیمروز در فرهنگ معین

  • میان روز، وسط روز، نام سیستان، نام پرده ای از موسیقی. [خوانش: (اِمر. )]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا

نیمروز در لغت نامه دهخدا

  • نیمروز. (اِ مرکب) نصف روز و آن رسیدن آفتاب است بر دایره ٔ نصف النهار. (برهان قاطع). میان روز. وسط روز. هنگام زوال. (ناظم الاطباء). ظهر. منتصف نهار. گرمگاه. ظهیره. پیشین. (یادداشت مؤلف):
    چنین داد پاسخ که تا نیمروز
    که بالا کشد هور گیتی فروز.
    فردوسی.
    برآسود بهرام تا نیمروز
    چو بر اوج شد هور گیتی فروز.
    فردوسی.
    دونده همی تاخت تا نیمروز
    چو آمد بر زال گیتی فروز.
    فردوسی.
    ز بامدادان تا نیمروز خادم او
    میان دشت همی گشت با هزار سوار. توضیح بیشتر ...
  • نیمروز. (اِخ) عنوانی که به سیستان می دادند. (فرهنگ لغات شاهنامه). زابل. (جهانگیری) ولایت سیستان. (برهان قاطع) (آنندراج) (غیاث اللغات) (انجمن آرا) (از جهانگیری) (رشیدی) (معجم البلدان):
    همان نیمروز از تو خالی مباد
    که چون تو ندیده ست گیتی به یاد.
    فردوسی.
    سوی نیمروز آمد از راه بست
    همه روی گیتی ز دشمن بشست.
    فردوسی.
    چوآمد به نزدیکی نیمروز
    خبر شد به سالار گیتی فروز.
    فردوسی.
    نیمروز امروز از خواجه و از گوهر او
    بیش از آن نازد کز سام یل و رستم زر. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

نیمروز در فرهنگ عمید

  • هنگام ظهر،
    (اسم) میان روز، وسط روز، ظهر،
    (اسم) نیمه‌ای از روز،
    (اسم) [مجاز] جنوب،
    (اسم) (موسیقی) [قدیمی] از الحان سی‌گانه باربد: چو گفتی نیمروز مجلس‌افروز / خِرَد بیخود بُدی تا نیمهٴ روز (نظامی۱۴: ۱۰۸)،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

نیمروز در فارسی به انگلیسی

فارسی به عربی

نیمروز در فارسی به عربی

فارسی به آلمانی

نیمروز در فارسی به آلمانی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید