معنی نیم

نیم
معادل ابجد

نیم در معادل ابجد

نیم
  • 100
حل جدول

نیم در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

نیم در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • نصفه، نصف، نیمه، میان، وسط
فرهنگ معین

نیم در فرهنگ معین

  • [په.] (اِ.) نصف، یک دوُم از چیزی.
لغت نامه دهخدا

نیم در لغت نامه دهخدا

  • نیم. (اِ) نصف. نیمه. یک جزء از دو جزء چیزی. (یادداشت مؤلف). یک دوم چیزی:
    چو از روز رخشنده نیمی برفت
    دل هر دو جنگی سواران بتفت.
    فردوسی.
    وزین بهر نیمی شب دیریاز
    نشستی همی با بتان طراز.
    فردوسی.
    چو نیمی گذشت از شب دیریاز
    دلیران برفتن گرفتند ساز.
    فردوسی.
    زرگری باید کز مایه ٔ ما کار کند
    مایه ما را و هر آن سود که باشدبه دو نیم.
    فرخی.
    نه من و نیمش تیغی که بدو جوید کین
    سه رش و نیم درازی یکی قبضه ازین.
    منوچهری. توضیح بیشتر ...
  • نیم. [نی ی َ] (ع ص، اِ) جمع نائم است. رجوع به نائم شود.

  • نیم. [ن ُی ْ ی َ] (ع ص، اِ) جمع نائمه است. رجوع به نائمه شود. || جمع نائم است. رجوع به نائم شود. توضیح بیشتر ...
  • نیم. (ع اِ) نعمت تام. (منتهی الارب) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). || زندگانی آسان و خوش. (منتهی الارب). عیش لین. زندگی راحت. (از متن اللغه). || آنکه مردم از وی آرام و اطمینان یابندو به وی انس گیرند. (منتهی الارب) (از متن اللغه). یقال: فلان نیمی، اذا کنت تأنس به و تسکن الیه. (اقرب الموارد). || درختی است که از آن قداح و کاسه سازند. (منتهی الارب) (از متن اللغه). || جامه ٔ نرم. (منتهی الارب) (از متن اللغه). جامه ٔ خواب. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

نیم در فرهنگ عمید

  • یک‌ قسمت از دو قسمت چیزی، نصف،
  • درختی بزرگ، با برگ‌های ریز و نازک، گل‌های خوشه‌ای و خوش‌بو، و میوه‌ای شبیه سنجد که در هندوستان می‌روید،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

نیم در فارسی به انگلیسی

  • Demi-, Half, Half-, Hemi-, Moiety, Semi-
فارسی به ترکی

نیم در فارسی به ترکی

فارسی به عربی

نیم در فارسی به عربی

فرهنگ فارسی هوشیار

نیم در فرهنگ فارسی هوشیار

فارسی به ایتالیایی

نیم در فارسی به ایتالیایی

فارسی به آلمانی

نیم در فارسی به آلمانی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید