معنی نیستی
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
ناپدیدی، فنا، فقر. [خوانش: (حامص.)]
فرهنگ عمید
عدم،
نابودی،
(اسم، حاصل مصدر) (تصوف) فنا،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
اضمحلال، تباهی، زوال، عدم، فقر، فنا، لاوجود، مرگ، نابودی، نبود، نیست، هلاکت،
(متضاد) هستی
فارسی به انگلیسی
Extinction, Nothing, Nothingness
فارسی به ترکی
adem
فارسی به عربی
تافه، لا شیء
فرهنگ فارسی هوشیار
عدم فنا: مقابل هستی: ((ای دل مباش یک دم خالی ز عشق و مستی وانگه برو که رستی از نیستی و هستی. )) (حافظ. 302)، بی چیزی فقر: ((نیستی راست صابری شاکر در خدا داده حاتمی دگرست. ))
فارسی به آلمانی
Nichts (n) [noun], Zero
واژه پیشنهادی
زوال
معادل ابجد
530