معنی نیایش
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(یِ) [په.] (اِمص.) دعا، ستایش.
فرهنگ عمید
دعا از روی تضرع و زاری،
پرستش
آفرین، ستایش: همه نیکوییها ز گیتی به توست / نیایش ز فرزند گیرم نخست (فردوسی: ۲/۲۱۰)،
حل جدول
پرستش، عبادت
مترادف و متضاد زبان فارسی
آفرین، پرستش، دعا، سبحه، طاعت، عبادت، عبودیت، مناجات، نماز، ورد
فارسی به انگلیسی
Adoration, Devotion, Office, Praise, Prayer, Service, Worship
فارسی به عربی
اعجاب، دعوه، مبارکه، مدیح
نام های ایرانی
دخترانه، دعا به درگاه خداوند، ستایش، عبادت، پرستش و احترام نسبت به کسی
فرهنگ فارسی هوشیار
دعا، آفرین، دعای نیکو و آفرین
فرهنگ پهلوی
نماز بردن
فارسی به آلمانی
Verehrung [noun]
معادل ابجد
371