معنی نیامی
حل جدول
پایتخت کشور نیجر
کشوری در آفریقا با مرکز نیامی
نیجر
مرکز نیجر
نیامی
پایتخت کشور نیجر
نیامی
پایتخت نیجر
نیامی
پایتخت کشورنیجر
نیامی
پایتخت کشور آفریقایی نیجر
نیامی
فارسی به انگلیسی
Vaginal
انگلیسی به فارسی
نیامی
واژه پیشنهادی
رامین نیامی
فرهنگ فارسی هوشیار
ساهور به گمان برخی نیامی است که ماه در آن فرو می رود
ماسکه
ماسکه در فارسی: نگاهدارنده، نیام زه: نیامی که روی زه یا کره را می پوشاند، پیشخوراک (اسم) مونث ماسک: . . . از آن جماعت که ماسکه عقلی عنان گیر ایشان بوده است. . .
طلعه
دیدار، رخسار چهره، یک شکوفه ی خرما، گریبانه آرایش نیامی ریژباره (ریژ هوا و هوس)، تک پران زنی را گویند که گاه خود را به مردان بیگانه بنمایاند، همه دان آگاه از چند و چون زندگی دیگران
فرهنگ عمید
ساختهشده در هند،
(اسم) [مجاز] شمشیری که در هند میساختهاند: زبان در میان دو لب چون نیامی / که ناگه از او برکشی هندوانی (منوچهری: ۱۳۹)،
لغت نامه دهخدا
هندوانی. [هَِ دُ / هَُ دُ] (ص نسبی) هندی. از هندوستان. هندو. (یادداشت مؤلف):
چو سوسن بود تیغ هندوانی
از او بارنده سیل ارغوانی.
فخرالدین اسعد.
ابوصالح بن شعیب از زبان هندوانی به تازی ترجمه کرده است. (مجمل التواریخ و القصص). || شمشیر منسوب به هنود. (منتهی الارب):
دو دندان میان دو لب چون نیامی
که ناگه از او برکشی هندوانی.
منوچهری.
|| منسوب به ناحیه ٔ هندوان بلخ. (سمعانی).
گنجا
گنجا. [گ ُ] (اِمص، اِ) گنجایش. (جهانگیری) (برهان) (فرهنگ رشیدی) (آنندراج). قابلیت و استعداد گنجیده شدن. و رجوع به شعوری ج 2 شود:
ممکن که در حوالی بازارها نبودی
گنجای هیچ سوزن از رسته های بیمر.
شرف الدین شفروه.
ندانست که نیامی گنجای دو تیغ ندارد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 286).
ای تن من وی رگ من پر ز تو
توبه را گنجا کجا باشد در او.
مولوی (مثنوی چ خاور ص 366).
هشیار مباش زآنکه هشیار
در مجلس عشق سخت رسواست
دلتنگ خوشم که در فراخی
هر مسخره را ره است و گنجاست.
مولوی (دیوان شمس چ فروزانفر ج 1 ص 220).
|| پیاله. (جهانگیری). || (نف) مقابل حجیم. (واژه های مصوب فرهنگستان).
معادل ابجد
111