معنی نگارش ماشینی

حل جدول

نگارش ماشینی

تایپ


ماشینی

مکانیزه

معادل فارسی مکانیزه

فرهنگ فارسی هوشیار

ماشینی

جنسهائی که با ماشین ساخته و تهیه میشود، مانند نان ماشینی، برنج ماشینی و غیره


نگارش

(اسم) نقش، تحریر: یرلیغ بر عهده جمیع حکام. . . صادر گردید تا ارباب تقاویم را از نگارش خرافات قدیم قدغن کنند. . . یا آیین نگارش. طریقه نوشتن (نامه ها داستانها کتابها در موضوعات مختلف) شیوه انشا ء. یا اداره نگارش. اداره مطبوعات (در بعض وزارتخانه ها) .

لغت نامه دهخدا

ماشینی

ماشینی. (ص نسبی) منسوب به ماشین. و رجوع به ماشین شود. || جنسهایی که با ماشین ساخته و تهیه می شود مشروط بر آنکه نوع دستی و غیرماشینی آن نیز موجود باشد. (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده).
- برنج ماشینی، برنجی که به وسیله ٔ ماشین پوست آن گرفته و تمیز می شود. مقابل برنج دنگی.
- نان ماشینی، نانی که به وسیله ٔ ماشین تهیه و پخته می شود.


نگارش

نگارش. [ن ِ رِ] (اِمص، اِ) نگاشتن. (آنندراج). اسم و حاصل مصدر از نگاشتن. (یادداشت مؤلف). نقش کردن. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). || تحریر. نوشتن. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). || انشاء. (یادداشت مؤلف). || نقش و نگار. (آنندراج) (ناظم الاطباء). || رسم. (ناظم الاطباء). نقاشی. (یادداشت مؤلف). || تصویر. (یادداشت مؤلف). || خط. تحریر. نوشته. (ناظم الاطباء). دستخط. (یادداشت مؤلف).
- اداره ٔ نگارش، انطباعات. (لغات فرهنگستان). اداره ٔ مطبوعات در بعضی وزارت خانه ها. (از فرهنگ فارسی معین).

مترادف و متضاد زبان فارسی

نگارش

تحریر، کتابت، نگاشتن، نوشتن، ثبت، تالیف

فارسی به ایتالیایی

نگارش

ortografia

prosa

scritta

فرهنگ معین

ماشینی

مربوط یا منسوب به ماشین، انجام شده یا ساخته شده به وسیله ماشین، همانند ماشین،


نگارش

(ن ر) (اِمص.) نوشتن.

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

ماشینی

افزارواره

فارسی به عربی

ماشینی

میکانیکی

معادل ابجد

نگارش ماشینی

982

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری