معنی نِقار

حل جدول

فرهنگ فارسی آزاد

مناقرة، نقار

مُناقَرَه، نِقار، (ناقَرَ، یُناقِرُ) با یکدیگر نزاع کردن و خصومت ورزیدن، مُحاجّه و مجادله لفظی نمودن،


نقار

نِقار، (به عنوان اسم مصدر): خصومت و دشمنی، محاجّه و منازعه، کدورت و کینه (به مُناقَرَه و نُقرَه نیز مراجعه شود)،


نقرة

نُقرَه، حفره، گودی، گودال- فرو رفتگی ریزی بر هسته خرما، قطعه مذاب از طلا یا نقره (نقره را در لغت عرب فِضَّه می گویند)، حفره چشم، (جمع: نُقَر، نِقار)،

لغت نامه دهخدا

مناقرة

مناقره. [م ُ ق َ رَ] (ع مص) با کسی واکاویدن در خصومت. نِقار. (تاج المصادر بیهقی). همدیگر بازگردانیدن سخن را.نقار. (منتهی الارب) (آنندراج). سخن یکدیگر را بازگردانیدن و رد کردن. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || منازعه کردن. (از اقرب الموارد).


نقرة

نقره. [ن ُرَ] (ع اِ) گوِ گرد خرد در زمین. (منتهی الارب) (آنندراج). گودی گرد در زمین. (ناظم الاطباء). گودال مستدیر کوچک در زمین. گودالچه ٔ مستدیر. (از اقرب الموارد). ج، نُقَر، نِقار. || مغاکچه ٔ بالای پس گردن. (منتهی الارب) (آنندراج). گودی پس گردن. (ناظم الاطباء). منقطع القمحدوه فی القفا. (بحر الجواهر) (اقرب الموارد): نقرهالقفا؛ مغاک قفا. (مهذب الاسماء). || مغاک. مغاکچه. گو. گودال. (یادداشت مؤلف). || چاهک و فرورفتگی پشت هسته ٔ خرما. (از اقرب الموارد). || مغاک چشم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). وقب العین. (بحر الجواهر) (اقرب الموارد). || سوراخ کون. (منتهی الارب) (آنندراج) (از بحر الجواهر) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || جای بیضه نهادن مرغ. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). جای تخم گذاشتن مرغ. (ناظم الاطباء). ج، نُقَر. || پاره ٔ زر و سیم گداخته. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). قطعه ٔ مذاب از طلا و نقره. (از اقرب الموارد). زر و سیم گداخته. (مهذب الاسماء). سیم. فضه. لجین. (یادداشت مؤلف).

معادل ابجد

نِقار

351

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری