معنی نویسنده رمان باغ تلو

حل جدول

نویسنده رمان باغ تلو

مجید قیصری


نویسنده باغ تلو

مجید قیصری


باغ تلو

مجید قیصری

مجید قیصری (نشر علم)


نویسنده رمان باغ گمشده

جواد مجابی

لغت نامه دهخدا

تلو

تلو. [ت َ] (اِ) مطلق خار را گویند. (برهان). خار. (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج). علیق و تمش. (ناظم الاطباء). تیغ شوک. شوکه. تمشک. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا):
تیر اندر قلب دشمن تا تلو
میخلد چونانکه در چشمش تلو.
ابورافع (از فرهنگ جهانگیری).
برای او از تلو و خار و خاشاک تاج بافتند و آن تلو به شیوه ٔ تاج برسرنهادند. (ترجمه ٔ دیاتسارون ص 350).

تلو. [ت َ ل َ] (اِخ) دو روستای مجاور هم بنام تلو بالا و تلو پایین است که در بخش شمیران شهرستان تهران کنار راه شوسه ٔ تهران به شمشک واقع است و200تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).

تلو. [ت ُ] (اِ) پایین تیر باشد جایی که پی در آن پیچند و رنگ کنند و پیکان مضبوط سازند. (برهان) (از ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (آنندراج). پایین تیره. (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی):
تیر اندر قلب دشمن تا تلو
میخلد چونانکه در چشمش تلو.
ابورافع (از فرهنگ جهانگیری).

تلو. [ت َ ل ُوو] (ع ص) همیشه اتباع کننده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).

تلو. [ت َل ْوْ] (ع مص) خریدن بچه ٔ استر. (ناظم الاطباء). کره قاطر خریدن. (از اقرب الموارد).

تلو. [ت ِل ْوْ] (ع ص، اِ) پس رو چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پیرو. (غیاث اللغات):
به سخن ماند شعر شعرا
رودکی را سخنی تلو نبی است.
شهید بلخی.
|| رفیع و بلند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || بچه ٔ ناقه که پس مادر رود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از غیاث اللغات). بچه ٔ شترکه از شیر بریده باشند و پس مادر رود. (آنندراج). ج، اتلاء. (منتهی الارب). || بچه ٔ خر و استر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).

تلو. [ت ُ ل ُوو] (ع مص) از پی فراشدن. (تاج المصادر بیهقی). از پی کسی رفتن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). در پی کسی رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || فروگذاشتن کسی را. (تاج المصادر بیهقی). گذاشتن کسی را. از اضداد است. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || طرد کردن ابل. (از اقرب الموارد).

فارسی به انگلیسی

فرهنگ فارسی هوشیار

تلو تلو

حرکت بی اراده به چپ و راست

فرهنگ عمید

تلو

* تلوتلو
* تلوتلو: [عامیانه] حرکت بی‌اراده به چپ و راست، مانند راه رفتن آدم مست،
* تلوتلو خوردن: [عامیانه] به چپ و راست حرکت کردن، نامرتب راه رفتن در حالت مستی یا حالت ضعف و ناتوانی،

معادل ابجد

نویسنده رمان باغ تلو

1915

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری