معنی نویسنده امریکایی
حل جدول
ادوارد دی هاچ، اوهنری، پرل س باک، آرتور بوخوالد، مارک تواین، ادگار آلن پو، جک لندن، ارسکین کالدول، ارنست همینگوی، استیفن گرین، امیلی دیکنسون، تنسی ویلیامز، تونی موریسون، جان اشتاین بک، جین وبستر، دانیل استیل، ریچارد رایت، سارویان، سیدنی شلدون
امریکایی
یانکی
شترمرغ امریکایی
ناندو
کمدین امریکایی
آدام سندلر،دین ماتین، باسترکیتون، استن لورل، الیور هاردی، وودی آلن، دین ماتین
کشور امریکایی
دومینیکا، باربادوس، باهاما، مکزیک، سورینام، شیلی، اروگوئه، هاییتی، اکوادور، هندوراس، السالوادور
سوسمار امریکایی
الیگیتور
کماندوی امریکایی
رنجر
کشوری امریکایی
شیلی
دانشگاه امریکایی
هاروارد
گاوچران امریکایی
کابوی
لغت نامه دهخدا
امریکایی. [اِ] (ص نسبی) منسوب به امریکا. آمریکایی. || هر فرد از مردم آمریکا.
نویسنده
نویسنده. [ن ِ س َ دَ / دِ] (نف) آنکه نوشتن تواند. (یادداشت مؤلف). که سواد نوشتن دارد:
سدیگر هر آن کس که داننده بود
نویسنده و چیزخواننده بود.
فردوسی.
نویسنده را دست گویا بود
گل دانش از دلش بویا بود.
اسدی.
|| منشی. مترسل. دبیر. (یادداشت مؤلف). که پیشه ٔ او ترسل و انشاء مکاتیب است:
نویسنده ای خواست از بارگاه
به قیصر یکی نامه فرمود شاه.
فردوسی.
سوم روز بزم روان ساختند
نویسنده را پیش بنشاختند.
فردوسی.
نویسنده را پیش بنشاندند
ز هر در فراوان سخن راندند.
فردوسی.
احتیاط باید کرد نویسندگان را در هر چه نویسند که از گفتار باز توان ایستاد و... (تاریخ بیهقی ص 686). || نگارنده. که نوشته و کتابت کرده است. که چیزی را نوشته است. مؤلف. کاتب. راقم: مبارک باد بر نویسنده و خواننده. (نوروزنامه).
چه دانند مردم که در جامه کیست
نویسنده داند که در نامه چیست.
سعدی.
|| روزنامه نگار. جریده نگار. که به شغل نویسندگی پردازد. که کارش نگارش مقاله و داستان در جراید و مجلات است. || محاسب. (ناظم الاطباء).
فارسی به آلمانی
Nordstaatler (m), Reißen [noun]
سخن بزرگان
پلی که خنده را به گریه می پیوندد زیاد دراز نیست.
تعبیر خواب
اگر چیزی نوشت و نویسنده بود، دلیل که به حیله مال از مردم بستاند. - حضرت دانیال
معادل ابجد
477