معنی نوعی قالیچه

لغت نامه دهخدا

قالیچه

قالیچه. [چ َ / چ ِ] (اِ مصغر) قالی کوچک. قالی خرد. مصغر قالی. (آنندراج):
آمدی لب بام قالیچه تکاندی
قالیچه گرد نداشت خودت را نماندی.
|| بالای ران از طرف وحشی پهلو. بند استخوان ران و تنه از برون سوی. قسمتی از نشیمن و سرین. بالای سرین از پشت.

قالیچه. [چ َ] (اِخ) دهی از دهستان باباجانی، بخش ثلاث شهرستان کرمانشاهان. در5000 گزی شمال باختری ده شیخ و 2000گزی تاکانه واقع است. موقع جغرافیائی آن کوهستانی و گرمسیر است. 200 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصولات آن غلات، حبوبات، برنج، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. ساکنین آن از طایفه ٔ باباجانی هستند. گله داران تابستان ییلاق لوشه میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).


قالیچه ٔ سلیمان

قالیچه ٔ سلیمان. [چ َ / چ ِ ی ِ س ُ ل َ] (اِخ) قالیچه ٔ سلیمانی. بساط سلیمانی که تخت آن حضرت را بر آن میگسترده اندو باد آن را برداشته میبرد. (آنندراج):
پیچیده پا بدامان گشتیم عالمی را
قالیچه ٔ سلیمان دامان ماست گوئی.
بابا حسینی قزوینی (ازآنندراج).
نمی نهیم گرش منتی چکد از خون
سرین خویش به قالیچه ٔ سلیمانی.


قالیچه ٔ فاطمه

قالیچه ٔ فاطمه. [چ َ / چ ِ ی ِ طِ م َ /م ِ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) کنایه از قوس و قزح.

فرهنگ معین

قالیچه

(چِ) (اِ.) قالی کوچک.

فرهنگ عمید

قالیچه

قالی کوچک،

فرهنگ فارسی هوشیار

قالیچه

قالی کوچک

فارسی به آلمانی

قالیچه

Brücke (f)

فارسی به عربی

واژه پیشنهادی

پیامبر قالیچه نشین

سلیمان

حضرت سلیمان

معادل ابجد

نوعی قالیچه

285

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری