معنی نوعی حواله

حل جدول

نوعی حواله

برات


حواله کردن

واگذاری، محول

فرهنگ معین

حواله

(حَ لِ یا لَ) [ع. حواله] نک حوالت.

فرهنگ عمید

حواله

آنچه به کسی واگذار می‌شود یا به عهدۀ کسی محول می‌گردد،
پول یا جنسی که به موجب نوشته‌ای به کسی واگذار می‌شود تا از فرد دیگری بگیرد، برات،
* حواله دادن: (مصدر متعدی)
پرداخت پول یا جنسی را به‌عهدۀ کسی گذاشتن،
نوشته به‌دست کسی دادن که برود پولی یا جنسی را از دیگری بگیرد،

فارسی به عربی

حواله

صک، طلب، مسوده


حواله ای

قابل للتعیین


قبولی حواله

قبول

فرهنگ فارسی هوشیار

حواله

‎ (مصدر) سپردن، (اسم) آنچه بکسی واگذار گردد چیزی که بعهده دیگری محول شود، پول یا جنسی که بموجب نوشته ای بشخصی واگذار شود تا از دیگری دریافت دارد. ‎ چک، سپرده، سپردن


حواله کردن

چک کردن (مصدر) حواله دادن.


حواله گاه

‎ سپرده گاه، پناه (اسم) جای سپردن محل حواله، تفرجگاه گردشگاه.

فارسی به ایتالیایی

حواله

bonifico

vaglia

مترادف و متضاد زبان فارسی

حواله

برات، حوالت، واگذاری، محول


حواله دادن

حواله کردن

فارسی به آلمانی

حواله

Anordnen, Auftrag (m), Befehl (m), Befehlen, Bestellung (f), Ordnung (f)

معادل ابجد

نوعی حواله

186

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری