معنی نوعی حلوای هندی

حل جدول

نوعی حلوای هندی

حلوای هویج


نوعی غذای هندی

ماتم بریانی

باری کباب، ماتم بریانی، گولاب جامون، مرغ ماکانی، ماسالا


نوعی کشتی هندی

لاهر


نوعی خورشت هندی

ماسالا


نوعی برنج هندی

باسماتی


نوعی نخل هندی

ساگو

لغت نامه دهخدا

حلوای صابونی

حلوای صابونی. [ح َ ی ِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) شفارج و آن نوعی است از حلوا. حلوای سفید. (یادداشت مرحوم دهخدا):
از شره گویی همی حلوای صابونی خورد
گر خمیر نان او خود جمله از صابون کنند.
انوری.
نه هر بیرون که بپسندی درونش همچنان باشد
بسا حلوای صابونی که زهرش در میان باشد.
سعدی.
و رجوع به حلوای صابونی، ذیل کلمه ٔ صابون و صابونی شود.


حلوای تر

حلوای تر. [ح َ ی ِ ت َ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) حلوای تازه:
اگرحلوای تر شد نام شیرین
نخواهد شد فرود از کام شیرین.
نظامی.
خانه ها سازد پر از حلوای تر
حق بر او [زنبور عسل]آن علم را بگشود در.
مولوی.
|| کنایه از فواکه ٔ شیرین و سیراب چون سیب و ناشپاتی و مانند آن. || کنایه از لب محبوب. (آنندراج).


هندی

هندی. [هَِ] (ص نسبی) هندوستانی. (برهان). از: هند + یاء نسبت. (از حاشیه ٔ برهان چ معین). منسوب به هند. (منتهی الارب). منسوب به بلاد مختلفه ٔ هند. (سمعانی):
تبیره درآمد ز پرده سرای
خروشیدن زنگ و هندی درای.
فردوسی.
بیفکند شمشیر هندی ز دست
یکی اسب آسوده را برنشست.
فردوسی.
بدین تیغ هندی ببرم سرت
بگرید به تو جوشن و مغفرت.
فردوسی.
بود بهنگام زخم در صف میدان جنگ
حربه ٔ هندی او حرمت تیغ یمان.
خاقانی.
برهنه یکی تیغ هندی به دست
سوی پادشه رفت و پنهان نشست.
نظامی.
تیغهندی و درع داودی
کشتی جود راند بر جودی.
نظامی.
موحد، چه در پای ریزی زرش
چه شمشیر هندی نهی بر سرش.
سعدی.
|| (اِ) کنایه از تیغ و شمشیر هندی هم هست. (برهان). در این معنی صفت بجای موصوف به کار رفته است:
زآنکه زین پس تو به زخم هندی و تاب کمند
کرد خواهی گردن هر بدسگالی را ادب.
فرخی.
همان رومی رایت افراخته
ز هندی در آب آتش انداخته.
نظامی.
|| نیز به معنی روش محاسبه ٔ هندی است یا ارقام هندی:
هزار ار به هندی زنی در هزار
بود کس که خواند مرا شهریار.
فردوسی.
|| درختی است که از میوه ٔ آن در مازندران دوشاب گیرند ولیکن در دوشاب آن لزوجتی باشد و این درخت در بیشه ها بود. چوب آن محکم باشد و از آن تله ٔ مرغان سازند. (فلاحت نامه).

عربی به فارسی

هندی

هندی , هندوستانی , وابسته به هندی ها

فارسی به عربی

هندی

هندی

آشپزی

حلوای لبو

حلوای لبو یکی از انواع حلواست که با رنگ قرمز خوشرنگ و طعم خوبی که دارد برای میهمانی و مجالس بسیار مناسب است. طرز تهیه این حلوا تقریبا مشابه سایر حلواهاست و براحتی می توانید آن را در منزل تهیه کنید.

طرز تهیه: ابتدا لبو را بپزید و پوره کنید. سپس با شکر، آب و پودر هل مخلوط کنید و روی حرارت متوسط قرار دهید تا شکر آب شود. ماهیتابه را روی حرارت کم قرار دهید. آرد را دوبار الک کنید و داخل ماهیتابه بریزید. مدام هم بزنید تا بوی خامی آن گرفته شود و کمی تغییر رنگ بدهد. در این نوع حلوا نیازی نیست رنگ آرد بیش از حد تیره شود.

واژه پیشنهادی

فرهنگ فارسی هوشیار

هندی

(صفت) منسوب به هند: ازمردم هند، ساخته و پرداخته هند. ‎ -3 شمشیرساخته هند یاشمشیری که از آهن هندی سازند: تیغ هندی هجر برانست لیک هندی عشق یبرانتر، آیینه مدور که اشعه آفتاب را در مرکزی جمع کند و اشیا ء را مشتعل سازد، دور بین.

معادل ابجد

نوعی حلوای هندی

260

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری