معنی نوعی بستهبندی
حل جدول
وکیوم
نوعی بستهبندی کالا
وکیوم
کاغذ ضخیم بستهبندی
کرافت
واحد بستهبندی پارچه
طاقه
کالای بدون بستهبندی
فله
بستهبندی درمحیط خلأ
واکیوم
مادهای در بستهبندی
یونولیت
مادهای سبک برای بستهبندی
یونولیت
مادهای در بستهبندی و عایقکاری
یونولیت
مترادف و متضاد زبان فارسی
عدلبندی، جعبهبندی، پیچیدن
لغت نامه دهخدا
نوعی. [ن َ / نُو] (ص نسبی) منسوب به نوع. مقررشده برای نوع. (ناظم الاطباء). مربوط به نوع: صورت نوعی. حرکت نوعی. (فرهنگ فارسی معین): من ِ نوعی.
صورت نوعی
صورت نوعی. [رَ ت ِ ن َ / نُو] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) صورت نوعیه. جوهر حال است در هیولای ثانی و آن جوهریست داخل در جسم و مبداء بود آثار آنراچون روشنائی و سوزندگی و بدین صورت است که نوع اجسام مختلف شود. جوهریست بسیط که وجود آن بالفعل تمام نشود بدون آنچه در آن حلول یابد. (تعریفات جرجانی).
فرهنگ فارسی هوشیار
نوعی در فارسی سردکی گنی گونه ای جوری
فارسی به عربی
عام، مثالی
واژه پیشنهادی
نوعی خط
معادل ابجد
669