معادل ابجد
نهی در معادل ابجد
نهی
- 65
حل جدول
نهی در حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
نهی در مترادف و متضاد زبان فارسی
-
بازداشت، جلوگیری، منع، بازداشتن، نهی کردن،
(متضاد) امر
فرهنگ معین
نهی در فرهنگ معین
- (نَ) [ع.] (مص م.) بازداشتن، ممانعت.
لغت نامه دهخدا
نهی در لغت نامه دهخدا
- نهی. [ن َهَْ ی ْ] (ع مص) بازداشتن. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 102) (غیاث اللغات) (مجمل اللغه). وازدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). بازداشتن کسی را از کار و گفت و جز آن، خلاف امر. (از منتهی الارب). منع کردن. (غیاث اللغات). به عمل یابه سخن کسی را از کاری یا چیزی بازداشتن و منع کردن. (از اقرب الموارد). امر به کف و خویشتن داری کردن. (از متن اللغه). || حرام کردن. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || طلب کردن حاجتی را و واگذاشتن آن را خواه برآورده شود یا نشود. توضیح بیشتر ...
- نهی. [ن َهَْ ی ْ / ن ِهَْ ی ْ] (ع اِ) حوض بزرگ آبگیر یا شبیه آن. (منتهی الارب). آبگیر درشت. (مهذب الاسماء). غدیر یا مانند آن. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). ج، انهی، انهاء، نهی [ن ُ ی ی]، نهاء. توضیح بیشتر ...
- نهی. [ن َ هی ی] (ع ص) مرد به پایان خردمندی رسیده. (منتهی الارب). رجل نهی، متناهی العقل. (اقرب الموارد) (از متن اللغه). ج، انهیاء. || آنکه بغایت فربهی و چاقی رسیده است: بعیر نهی و ناقه نهیه. (از اقرب الموارد). رجوع به نهیه شود. توضیح بیشتر ...
-
نهی. [ن ُ ها] (ع اِ) ج ِ نهیه به معنی عقل ها و خردها. رجوع به نُهْیَه شود. || عقل را نهی گویند چون بازدارد آدمی را از هر زشتی و خلاف خردی. (از اقرب الموارد). خرد. عقل. (از متن اللغه):
شب چو روز رستخیز آن رازها
کشت می کرد از پی اهل نهی.
مولوی.
اتفاقی نیست اینجا بارها
دیده ایم و جمله اصحاب نهی.
مولوی. توضیح بیشتر ...
- نهی. [ن َ / ن ِ] (ع ص) النَهی و النِهی به صورت اتباع، متناهی العقل، گویند: هو نَه و نِه. ج، نَهون، نِهون. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). توضیح بیشتر ...
-
نهی. [ن ِ ها] (ع اِ) زجاج. (اقرب الموارد).
- نهی. [ن ُ هی ی] (ع اِ) ج ِ نهی به معنی غدیر و آبگیر است. رجوع به نَهی و نِهی شود. توضیح بیشتر ...
- نهی ٔ. [ن َ] (ع ص، اِ) گوشت نیم پخته. (منتهی الارب). گوشت نیم جوش. (آنندراج). گوشت نیم پز. (ناظم الاطباء). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید
نهی در فرهنگ عمید
-
بازداشتن، منع کردن،
* نهی از منکر: (فقه) بازداشتن از کار بد،. توضیح بیشتر ...
- عقلها، خِرَدها،
فرهنگ واژههای فارسی سره
نهی در فرهنگ واژههای فارسی سره
فارسی به انگلیسی
نهی در فارسی به انگلیسی
- Deprecation, Interdiction
فارسی به عربی
نهی در فارسی به عربی
- امر، امنع
فرهنگ فارسی هوشیار
نهی در فرهنگ فارسی هوشیار
- بازداشتن، خلاف امر، منع کردن
فرهنگ فارسی آزاد
نهی در فرهنگ فارسی آزاد
- نُهی، عقل، خرد،
- نَهی، غیر از معانی مصدری، منع، نهی، تحریم، طلب ترک کاری، بازداشتن، غدیر، آبگیر،. توضیح بیشتر ...
- نَهیً، (نَهِی، یَنهی) ترک کردن و منصرف شدن،
- نُهی، (نَهی، یَنها و نَها، یَنهُو، نَهو) نهی کردن، منع کردن، حرام کردن، بازداشتن، رسیدن (خَبَر)،. توضیح بیشتر ...
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا
وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که
هنوز عضو جدول یاب نشده اید
از اینجا ثبت نام کنید