معنی نهس
لغت نامه دهخدا
نهس. [ن ُ هََ] (ع اِ) مرغی است که گنجشک را شکار کند. (منتهی الارب). پرنده ای است شبیه صرد، جز اینکه ملمع نیست. دُمش را تکان می دهد و گنجشکان را شکار می کند، و گفته اند نهس گونه ای از صرد است و او را از آن روی نهس گفته اند که گوشت را به نیش می کند و می گزد. (از اقرب الموارد). پرنده ٔ سخت منقار و کله گنده ای است که در گورستان مأوی کند. (از متن اللغه). ج، نهسان.
نهس. [ن َ] (ع مص) به دندان پیشین گرفتن و گزیدن گوشت راو برکندن. (از منتهی الارب) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). به دندان پیشین گزیدن. (تاج المصادر بیهقی). || گزیدن مار. (منتهی الارب) (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (از متن اللغه). نهش. (متن اللغه). || گاز گرفتن ِ سگ کسی را. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). عض. (متن اللغه). گزیدن سگ و هر صاحب نیشی کسی را و یا گرفتن و برکندن. (از ناظم الاطباء).
نهسان
نهسان. [ن ِ] (ع اِ) ج ِ نهس. رجوع به نهس [ن ُ هََ] شود.
نهاس
نهاس. [ن َهَْ ها] (ع اِ) شیر بیشه. (منتهی الارب) (آنندراج). اسد. (متن اللغه) (اقرب الموارد). نهوس. (منتهی الارب) (متن اللغه) (آنندراج). || گرگ. ذئب. (اقرب الموارد) (متن اللغه). || (ص) شکارکننده ٔ گنجشگ. (ناظم الاطباء). صیغه ٔ مبالغه است از نهس. (از اقرب الموارد). رجوع به نَهس شود.
معادل ابجد
115