معنی نمود

نمود
معادل ابجد

نمود در معادل ابجد

نمود
  • 100
حل جدول

نمود در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

نمود در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • بروز، پدیده، جلا، جلوه، رونق، علامت، مظهر، نمایش
فرهنگ معین

نمود در فرهنگ معین

  • نشان، علامت، جلوه، جلال، رونق. [خوانش: (نُ) (اِ.)]
لغت نامه دهخدا

نمود در لغت نامه دهخدا

  • نمود. [ن ُ / ن ِ] (مص مرخم، اِمص، اِ) نمایش. (ناظم الاطباء). ظهور. (یادداشت مؤلف). تجلی. جلوه. اسم مصدر است از نمودن:
    اگرچه هیچ چیزی را نهی قایم به ذات خود
    پس آمد نفس وحدت را نمود مثل در الاّ.
    ناصرخسرو.
    از خشم و عنف او دو نشانه است روز و شب
    وز مهر و کین او دو نمود است نور و نار.
    مسعودسعد.
    نمودش گر نمود آسمان است
    تفکرها تضرع های جان است.
    نظامی.
    - جهان نمود، عالم شهادت. عالم خلق و ناسوت. مقابل جهان بود. (یادداشت مؤلف). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

نمود در فرهنگ عمید

  • نمودن

    نما،

    نشان،

    رونق،
فارسی به انگلیسی

نمود در فارسی به انگلیسی

  • Appearance, Aspect, Light, Manifestation
فارسی به عربی

نمود در فارسی به عربی

فرهنگ فارسی هوشیار

نمود در فرهنگ فارسی هوشیار

  • تجلی، جلوه، نمایش، رونق
فارسی به آلمانی

نمود در فارسی به آلمانی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید