معنی نمایش
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
چیزی را به تماشا گذاشتن، تئاتر،
فرهنگ عمید
نشان دادن،
جلوه، منظره،
(تئاتر) بازی در تماشاخانه، تئاتر،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
ارائه، عرضه، نمود، تئاتر، تعزیهگردانی، شبیه، بروز، جلوه، خودنمایی
فارسی به انگلیسی
Demonstration, Display, Drama, Dramatization, Effect, Entertainment, Exhibit, Exhibition, Exposure, Heatre, Impression, Parade, Play, Presentation, Presentment, Program, Programme, Projection, Screening, Show, Showing, Theater, Run
فارسی به ترکی
gösteri
فارسی به عربی
اداء، استعراض، تسلیه، تعرض، تقدیم، تمثیل، شعله ضوییه، ظهور، عرض، مسرحیه، مظاهره، معرض، منظر
تعبیر خواب
1ـ اگر دختری خواب ببیند در نمایشی نقش ایفا میکند، علامت آن است که دوستی خوش مشرب از او خواستگاری خواهد کرد، و بعد از ازدواج عقاید و کارهای مورد علاقه خود را با دقت بیشتر دنبال میکند.
2ـ اگر خواب ببینید به موقع برای تماشای نمایش به نمایشگاه نمیرسید، علامت آن است که ناگاه شادمانی به زندگی شما راه خواهد یافت. - آنلی بیتون
فرهنگ فارسی هوشیار
ارائه، عرض، نشان دادن، جلوه و منظر
فارسی به ایتالیایی
فارسی به آلمانی
Aufdeckung (f), Aussetzung (f), Ausstellen, Belichtung (f), Betätigen, Erscheinung, Parade (f), Prunk (m), Schau (f), Spiel (n), Spielen, Stück (n), Theaterstück (n), Vorführen, Vorführung (f), Demonstration (f), Kundgebung (f), Unterhaltung
معادل ابجد
401