معنی نماد پایداری

حل جدول

نماد پایداری

کوه


پایداری

ایستادگی، مقاومت، استواری

استقامت

ثبوت

مقاومت


نماد

سمبل، تمثیل، نمودار

معادل فارسی سمبول

لغت نامه دهخدا

پایداری

پایداری. (حامص مرکب) مقاومت. تاب. استقامت. ایستادگی. پافشاری. دوام:
چو دیدند لهاک و فرشیدورد
چنان پایداری از آن شیرمرد.
فردوسی.
باستواری جان و بپایداری کوه
فریفته شد و از راه راست کرد کران.
فرخی.
امیر بخط خویش جواب نبشت یکی آنکه تا بوسهل را در او جمالی بزرگ باشد و دیگر که در او پایداری و بصارت تمام بود. (تاریخ بیهقی).
سهل است پایداری تو در مقام وصل
چون دستبرد هجر ببینی بپایدار.
خلاق المعانی.
- پایداری کردن، مقاومت. استقامت. پافشردن. پای داشتن:
از دست جوانیم چو بربود عنان
پیری چو رکاب پایداری کردی.
حافظ.


نماد

نماد. [ن ُ / ن ِ / ن َ] (اِمص) نمود. (برهان قاطع) (لغت فرس اسدی ص 114) (اوبهی) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || (نف مرخم) به معنی فاعل هم آمده است که ظاهرکننده باشد. (برهان قاطع) (آنندراج). نماینده و ظاهرکننده. (ناظم الاطباء). رجوع به نمادن شود.

فرهنگ فارسی هوشیار

پایداری

ایستادگیپافشاری تاب مقاومت دوام. پایداری کردن (مصدر) پا فشردن پای داشتن مقاومت کردن استقامت ورزیدن.

فارسی به عربی

پایداری

تحمل، قاوم

فرهنگ معین

پایداری

(حامص.) ایستادگی، پافشاری.


نماد

نماینده، سَمبُل، مظهر، نشانه، علامت. [خوانش: (نَ) (اِ.)]

فرهنگ عمید

پایداری

ایستادگی، مقاومت،
استواری،

مترادف و متضاد زبان فارسی

پایداری

استقامت، استواری، پایمردی، تحمل، ثبات، ثبوت، دوام، مدافعه، مداومت، مقاومت،
(متضاد) ناپایداری

معادل ابجد

نماد پایداری

323

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری