معنی نقاهت شاه
حل جدول
لغت نامه دهخدا
نقاهت. [ن َ هََ] (از ع اِمص) برخاستن از بیماری. نقه. نقوه. (یادداشت مؤلف). نقاهت که معمولاً به معنی بیماری استعمال می شود در لغت به معنی فهمیدن است و مصدر فعل نقه به معنی بهبود توأم با ضعف «نقاهت » نیست بلکه «نقه » بر وزن «فرح » و «نقوه » بر وزن «سرور» است. (از نشریه ٔ دانشکده ٔ ادبیات تبریز). رجوع به نقه شود. || (اِمص) به شدگی از بیماری و ضعف و سستی و کسالت پس از برخاستن ازبیماری... (ناظم الاطباء). از بیماری برخاستگی. بهتری از بیماری. (یادداشت مؤلف). رجوع به نقاهه شود.
شاه
شاه. (ع اِ) شاه و بزبان عربی گوسفند را گویند وشیاه جمع آن است. (برهان قاطع). رجوع به شاه شود.
مترادف و متضاد زبان فارسی
بیمارخیزی، کسالت، ناخوشی، نقهی
فرهنگ معین
(نَ هَ) [ع. نقاهه] (مص ل.) دوره ضعف بعد از بیماری.
فرهنگ عمید
حالت ضعف و ناتوانی پس از برخاستن از بیماری،
شاه
کسی که بر کشوری پادشاهی میکند، پادشاه، سلطان، شهریار، صاحب تاجوتخت، تاجور،
بهترین (در ترکیب با کلمۀ دیگر): شاهبیت،
مهمترین، اصلی، بزرگترین (در ترکیب با کلمۀ دیگر): شاهراه، شاهپر، شاهتیر،
(ورزش) در شطرنج، مهمترین مهرۀ بازی که تنها یک خانه حرکت میکند،
[قدیمی] داماد،
* شاه انجم: [مجاز] شاه ستارگان، خورشید، شاه سیارات، شاه خاور، شاه خرگاه مینا، شاه گردون،
* شاه زنگ: [مجاز] شب، تاریکی شب،
فرهنگ فارسی هوشیار
برخاستن از بیماری
نقاهت خانه
درواخ خانه (اسم) جایی که ناقهان در آن استراحت کنند خسته خانه (معمول ترکیه) .
فارسی به ایتالیایی
convalescenza
فرهنگ فارسی آزاد
نَقاهَه، نقاهت، (غیر از معانی مصدری) حالت ضعف حاصله از بیماری بعد از قطع علائم مرض تا جبرانِ کامل و کسب قدرت قبل از بیماری،
شاه
شاه، سُلطان- مَلِک، شاهِ شطرنج
ترکی به فارسی
شاه
معادل ابجد
862