معنی نفحات
لغت نامه دهخدا
نفحات. [ن َ ف َ] (ع اِ) بوهای خوش. (غیاث اللغات) (آنندراج). ج ِ نَفحَه. رجوع به نفحه شود:
ز بنفشه زار زلفش نفحات عید الا
سوی فخر دین و دولت شه دادگر نیاید.
خاقانی.
گوش هش دارید این اوقات را
درربائید اینچنین نفحات را.
مولوی.
نفحات صبح دانی به چه روی دوست دارم
که بروی دوست ماند که برافکند نقابی.
سعدی.
تا معطر کنم از لطف نسیم تو مشام
شمه ای از نفحات نفس یار بیار.
حافظ.
احمد
احمد. [اَ م َ] (اِخ) خراسانی. رجوع به نفحات الانس جامی ص 147 شود.
علی
علی. [ع َ] (اِخ) ابن شلویه. وی ازمشایخ متصوفه بود و بیشتر در کوهها و صحراها می گشت و شیخ ابوعبداﷲ خفیف درباره ٔ او حکایتهائی دارد که در نفحات الانس آمده است. (از نفحات الانس جامی ص 244).
حافظ
حافظ. [ف ِ] (اِخ) بهاءالدین (شیخ...). رجوع به بهاءالدین حافظ و نفحات الانس ص 291 به بعد شود.
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
نفحه
حل جدول
بوهای خوش
بوهای خوش
نفحات
اثری از جامی
نفحات الانس
اثری از عبدالرحمن جامی
بهارستان، خردنامه اسکندری، سلامان و آبسال، لیلی و مجنون، نفحات الانس، هفت اورنگ
فرهنگ واژههای فارسی سره
بوی هها
فرهنگ فارسی هوشیار
بوهای خوش
فرهنگ فارسی آزاد
نَفَحات، نسیم های خوش، بوهای خوش، عطایا (مفرد: نَغحَه)،
نفحات حب، نفحات قدس، نفحات وحی
نَفَحات حُبّ، نَفَحات قُدس، نَفَحات وَحی، کل تشبیهات ادبی است و به معنای روائح خوش محبت و نسمات قدس الهی و نسائم وحی می باشد، (برای درک معانی دقیق تر این قبیل اصطلاحات بهتر است به ترجمه های مبارک مراجعه نمود)،
معادل ابجد
539