معنی نشین

نشین
معادل ابجد

نشین در معادل ابجد

نشین
  • 410
حل جدول

نشین در حل جدول

فرهنگ معین

نشین در فرهنگ معین

  • (نِ) (اِ.) مقعد، سوراخ مقعد.
لغت نامه دهخدا

نشین در لغت نامه دهخدا

  • نشین. [ن ِ] (اِ) قطب را گویند و آن نقطه ای است از فلک. (برهان قاطع) (آنندراج) (انجمن آرا). قطب، نقطه ٔبی حرکت زمین. (فرهنگ خطی). قطب شمال. (ناظم الاطباء). || پوست درون مقعد. (برهان قاطع) (آنندراج) (انجمن آرا). پوست درون مقعده. (ناظم الاطباء).
    - نشین برآمدن، خروج مقعده. (یادداشت مؤلف).
    || مقعده. (یادداشت مؤلف). تهرانی: نیشین (کون، سوراخ مقعد)، در سلطان آباد اراک: نشین (سوراخ کون) از نشستن و نشین. (ازحاشیه ٔ برهان چ معین). توضیح بیشتر ...
  • نشین. [ن ِ] (نف) اسم فاعل مرخم است از نشستن. نشیننده. آن که می نشیند. || نشیننده و نشسته و همیشه بطور ترکیب استعمال می گردد. (ناظم الاطباء). به صورت پساوند به دنبال اسم آید، بدین شرح: 1- به معنی نشیننده در کلمات: اجاره نشین. اعتکاف نشین. اورنگ نشین. بادیه نشین. بالانشین. بردرنشین. بست نشین. بیابان نشین. پائین نشین. پالکی نشین. پرده نشین. پس نشین. پشت میزنشین. پیش نشین. پیل نشین. تارک نشین. تخت نشین. ته نشین. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

نشین در فرهنگ عمید

  • نشستن
    نشسته در جایی، ساکن (در ترکیب با کلمۀ دیگر): دل‌نشین، بالانشین، کرایه‌نشین،
    (زیست‌شناسی) [عامیانه] پوست و گوشت درون مقعد، سوراخ مقعد، ته،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

نشین در فارسی به انگلیسی

فارسی به عربی

نشین در فارسی به عربی

گویش مازندرانی

نشین در گویش مازندرانی

فرهنگ فارسی هوشیار

نشین در فرهنگ فارسی هوشیار

فرهنگ عوامانه

نشین در فرهنگ عوامانه

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید