معنی نشاندن

نشاندن
معادل ابجد

نشاندن در معادل ابجد

نشاندن
  • 455
حل جدول

نشاندن در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

نشاندن در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • قراردادن، مقیم کردن، نهادن، غرس کردن، کاشتن، افراشتن، خاموش کردن، دفع کردن، فرونشاندن، نشانیدن،
    (متضاد) کندن. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین

نشاندن در فرهنگ معین

  • غرس کردن درخت، خاموش کردن آتش. [خوانش: (نِ دَ) (مص م.)]
لغت نامه دهخدا

نشاندن در لغت نامه دهخدا

  • نشاندن. [ن ِ دَ] (مص) (از: نش + اندن (پسوند مصدر متعدی)، متعدی نشستن، کردی: نژینین (تیغه کردن، دیوار کشیدن). (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). کسی را به نشستن واداشتن. (حاشیه ٔ دکتر معین بر برهان قاطع). متعدی نشستن. (غیاث اللغات):
    بنشان به طارم اندر مر ترک خویش را
    با چنگ سغدیانه و با یالغ و کدو.
    عماره.
    زیغبافان را با وشی بافان ننهند
    طبل زن را ننشانند بررودنواز.
    ابوالعباس.
    سخن نیز نشنید و نامه نخواند
    مرا پیش تختش به پایان نشاند. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

نشاندن در فرهنگ عمید

  • کسی را به نشستن واداشتن، وادار به نشستن کردن،
    جا دادن،
    خاموش ‌کردن آتش،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

نشاندن در فارسی به انگلیسی

فارسی به عربی

نشاندن در فارسی به عربی

  • اثر، دفع، مجموعه، مقعد، هاجر
فرهنگ فارسی هوشیار

نشاندن در فرهنگ فارسی هوشیار

  • (مصدر) به نشستن وا داشتن: چه شادی ازین به که در بزم عشرت نشینی و ساقی برابر نشانی ک (وحشی بافقی)، جلوس دادن (بر تخت سلطنت) :. بر کیارق برادر سنجر را بخراسان بپادشاهی نشاند، جا دادن مقیم ساختن: به مرو شاهجان بر هر دروازه صد نفر حامی نشانده بودند، بخانه آوردن زنی روسپی و بدکاره و باز داشتن او از عمل خویش و خرجی دادن بدو و وی را در انحصار خود داشتن بی آنکه عقد ازدواج دایم یا منقطعی صورت گیرد، کاشتن غرس کردن:. توضیح بیشتر ...
فارسی به آلمانی

نشاندن در فارسی به آلمانی

  • Ansetzen, Einpassen, Einstellen, Einwandern, Platz (m), Satz (m), Set (n), Setze (f), Setzen, Sitz (m), Sitzplatz (m), Zuwandern. توضیح بیشتر ...
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید