معنی نزار

نزار
معادل ابجد

نزار در معادل ابجد

نزار
  • 258
حل جدول

نزار در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

نزار در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • بیجان، ضعیف، فگار، کم‌زور، لاغر، مردنی، منهوک، ناتوان، نحیف،
    (متضاد) قوی. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین

نزار در فرهنگ معین

  • (نِ) [په.] (ص.) لاغر، نحیف.
لغت نامه دهخدا

نزار در لغت نامه دهخدا

  • نزار. [ن ِ] (ص) پهلوی: نیزار (ضعیف، محتاج)، در اراک: نزر (ضعیف، ناتوان). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). لاغر. (برهان قاطع) (آنندراج) (غیاث اللغات) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (جهانگیری) (از رشیدی) (غیاث اللغات). ضعیف. (برهان قاطع) (آنندراج) (انجمن آراء) (ناظم الاطباء) (جهانگیری). نحیف. (ناظم الاطباء) (دهار) (از منتهی الارب). ضئیل. ضارع. هزیل. (از منتهی الارب) (از دهار). باریک. (ناظم الاطباء). منحوف. عراصم. عرصم. عرصام. توضیح بیشتر ...
  • نزار. [ن ِ] (ع اِ) ج ِ نَزْر. (منتهی الارب). رجوع به نَزْر شود. توضیح بیشتر ...
  • نزار. [ن ِ] (اِخ) نام یکی از آبادیهای شهرستان گرگان است و به جای «آرخ » برگزیده شده است. (لغات فرهنگستان). توضیح بیشتر ...
  • نزار. [ن ِ] (اِخ) ابن معدبن عدنان. نام جد اعلای قبایل شمالی جزیرهالعرب است، و اعراب شمالی به خصوص بنی قحطان و یمنی ها بدین نسبت بر اعراب جنوب تفاخر می کنند. توضیح بیشتر ...
  • نزار. [ن ِ] (اِخ) المصطفی لدین اﷲبن مستنصر. خلیفه ٔفاطمی مصر و امام اسماعیلیان است بعد از پدرش مستنصر. سعدالدین نزاری قهستانی شاعر اسماعیلی مذهب ایرانی گویا تخلص خود را از نام او گرفته است. رجوع به تاریخ مغول ص 545 و ریحانه الادب ذیل کلمه ٔ قائم و نیز رجوع به نزاریه و القائم بامراﷲ در این لغت نامه شود. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

نزار در فرهنگ عمید

  • لاغر،

    ضعیف، ناتوان،

    [قدیمی] افسرده، رنجور،

    بی‌چربی،
فارسی به انگلیسی

نزار در فارسی به انگلیسی

فارسی به عربی

نزار در فارسی به عربی

  • رقیق، ضییل، لحم بدون دهن
فرهنگ فارسی هوشیار

نزار در فرهنگ فارسی هوشیار

  • ضعیف، نحیف، باریک، منحوس، مقابل فربه
فارسی به آلمانی

نزار در فارسی به آلمانی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید