معنی نرید
حل جدول
آیه های قرآن
(و مىگویند:) ما شما را بخاطر خدا اطعام مىکنیم، و هیچ پاداش و سپاسى از شما نمىخواهیم!
قالوا لقد علمت ما لنا فی بناتک من حق و انک لتعلم ما نرید
گفتند: «تو که مىدانى ما تمایلى به دختران تو نداریم؛ و خوب مىدانى ما چه مىخواهیم!»
و نرید ان نمن على الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین
ما مىخواهیم بر مستضعفان زمین منّت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان روى زمین قرار دهیم!
قالوا نرید ان ناکل منها و تطمئن قلوبنا و نعلم ان قد صدقتنا و نکون علیها من الشاهدین
گفتند: « (ما نظر بدى نداریم،) مىخواهیم از آن بخوریم، و دلهاى ما (به رسالت تو) مطمئن گردد؛ و بدانیم به ما راست گفتهاى؛ و بر آن، گواه باشیم.»
من کان یرید العاجلة عجلنا له فیها ما نشاء لمن نرید ثم جعلنا له جهنم یصلاها مذموما مدحورا
آن کس که (تنها) زندگى زودگذر (دنیا) را مىطلبد، آن مقدار از آن را که بخواهیم -و به هر کس اراده کنیم- مىدهیم؛ سپس دوزخ را براى او قرار خواهیم داد، که در آتش سوزانش مىسوزد در حالى که نکوهیده و رانده (درگاه خدا) است.
لغت نامه دهخدا
اعتفاد. [اِ ت ِ] (ع مص) در بستن بر خود و نخواستن از کسی چیزی را چندانکه بمیرد از گرسنگی و این در خشکسال میکنند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). در بروی خود بستن تا از گرسنگی مردن و از کسی چیزی نخواستن و این عمل در خشکسال کنند. (از اقرب الموارد): لقی رجل جاریه تبکی فقال ما لک قالت نرید أن نعتفد. || گرویدن. || یقین کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
رحلة
رحله. [رُ ل َ] (ع اِ) رِحْله. بعیر ذورحله؛ شتر توانای بر سیر و قوی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به رِحْله شود. || یک سفر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || جانب کوچ و مقصد. (ناظم الاطباء). مقصد. جهتی که بدان رو آورند گاه رفتن. (یادداشت مؤلف). جانب کوچ و مقصد مسافر و سیاح. گفته شود: «مکه رحلتنا»؛ ای الجهه التی نقصدها و نرید ان نرتحل الیها. (از اقرب الموارد). مقصد شخص در کوچ: انهم رحلتی، ای الذین ارتحل الیهم، یعنی مقصد من در کوچ شما هستید که بجانب شما کوچ می کنم. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). مقصد و آنچه بسوی آن رفته شود از هر جا. (آنندراج). || (ص) عالم رحله؛ دانشمندی که از آفاق بسوی وی آیند. (از اقرب الموارد).
حریث
حریث. [ح ُ رَ] (اِخ) ابن مسعود. یکی از سران قرامطه است. ابن اثیر در حوادث سال 316 هَ. ق. گوید: چون امر ابوطاهر قرمطی بزرگ شد دهقانان سواد عراق، مذهب قرمطی را که در پنهان میداشتند اعلام کرده و مردی بنام حریث بن مسعود را بر خویش امیر کردند و با دسته ای از دهقانان دیگر که به سرکردگی عیسی بن موسی قیام کرده بودند بر دربارخلیفه شوریدند، پس حریث به موفقی رفت و کاخی بساخت و «دارالهجره» نامید، و پرچم ایشان سفید بود و بر آن چنین نوشته شده بود: «و نرید أن نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم أئمهً و نجعلهم الوارثین » (قرآن 5/28). پس مقتدر باﷲ عباسی هارون بن غریب را با لشکری به جنگ وی فرستاد و او را بشکست و اعلام او را سرنگون با اسیران بسیار وارد بغداد کرد، و بیش آنچه اسیر گرفت از دهقانان بکشت. (از ابن اثیر ج 7 ص 69).
معادل ابجد
264