معنی نرم

نرم
معادل ابجد

نرم در معادل ابجد

نرم
  • 290
حل جدول

نرم در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

نرم در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • رقیق، سست، سلس، شل، لین، آرام، آهسته، صاف، صیقلی، هموار، پودر، خلیق، ملایم،
    (متضاد) استوار، جامد، سفت، محکم، تند، زبر، زمخت، ناصاف، تندخو. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین

نرم در فرهنگ معین

  • لطیف. مق زبر، هرچیز کوبیده، صاف، خوشایند و دلنیشن، انعطاف پذیر، مهربان، رئوف، آهسته، آرام. [خوانش: (نَ) [په. ] (ص. )]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا

نرم در لغت نامه دهخدا

  • نرم. [ن َ] (ص) هندی باستان: نمرا (مطیع، منقاد)، اوستا: نمره واخش (؟)، پهلوی: نرم (نرم، لطیف)، افغانی و بلوچی ووخی: نرم، کردی: نرم، نرم، زازا: نمر. جسمی که به هنگام لمس و تماس لطیف وملایم نماید. ضد سخت. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). جسمی که در لمس ملایم باشد. مقابل سخت. (فرهنگ نظام). چیزی که در لمس احساس زبری و درشتی از آن نشود. املس. (ناظم الاطباء). مقابل زبر. مقابل خشن:
    به گاه بسودن چو مار است نرم
    ولیکن گه زهر دادنش گرم. توضیح بیشتر ...
  • نرم. [ن َ] (اِخ) دهی است از دهستان یخاب بخش طبس شهرستان فردوس، در 123هزارگزی شمال شرقی طبس در منطقه ٔ کوهستانی گرمسیری واقع است و 119 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش میوه های درختی و انگور و انقزه، شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9). توضیح بیشتر ...
  • نرم. [ن َ] (اِخ) دهی است از دهستان مصعبی بخش حومه ٔشهرستان فردوس، در 25 هزارگزی مشرق فردوس بر سر راه نوغاب به فردوس، در منطقه ٔ کوهستانی معتدل هوائی واقع است و 410 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات و پنبه و زعفران و ابریشم و میوه، شغل اهالی زراعت وقالیچه بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9). توضیح بیشتر ...
  • نرم. [ن ِ رُ] (اِخ) ده خرابه ای است از دهستان پائین خیابان بخش مرکزی شهرستان آمل. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ص 310). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

نرم در فرهنگ عمید

  • دارای حالت کوبیده، بیخته، و آردمانند،
    [مقابلِ سفت و سخت] ملایم،
    صاف، هموار،
    لطیف،
    [مجاز] آهسته و آرام،
    [قدیمی، مجاز] آسان،
    * نرم کردن: (مصدر متعدی)
    کوبیدن چیزی،
    [مجاز] رام کردن،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

نرم در فارسی به انگلیسی

  • Downy, Feathery, Flexible, Floppy, Furry, Smooth, Soft, Lax, Limber, Rotten, Satiny, Silken, Silky, Supple, Tender, Velvet, Velvety. توضیح بیشتر ...
فارسی به ترکی

نرم در فارسی به ترکی

فارسی به عربی

نرم در فارسی به عربی

  • بلاستیک، حریری، غرامه، قطیفه، متخنث، مترهل، مرن، مقدمه عربه المدفع، منفوش، ناضج، ناعم. توضیح بیشتر ...
گویش مازندرانی

نرم در گویش مازندرانی

  • قسمتی از مرتع که نسبتا مرطوبتر و دارای آبشخور باشد
  • قسمتی از مرتع که نسبتا مرطوبتر و دارای آبشخور باشد
فرهنگ فارسی هوشیار

نرم در فرهنگ فارسی هوشیار

  • جسمی است که بهنگام لمس کردن و تماس گرفتن با آن لطیف و ملایم باشد، مقابل سخت. توضیح بیشتر ...
فارسی به ایتالیایی

نرم در فارسی به ایتالیایی

فارسی به آلمانی

نرم در فارسی به آلمانی

  • Fein, Geldstrafe (f), Genau, Kunststoff (m), Plastik (f), Plastisch, Samt (m), Strafe (f), Strafgebühr (f), Leise, Sacht, Weich, Weichlich. توضیح بیشتر ...
واژه پیشنهادی

نرم در واژه پیشنهادی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید