معنی نرس
لغت نامه دهخدا
نرس. [ن َ] (اِخ) دهی است از دهستان دوهزار شهرستان تنکابن، در 41هزارگزی جنوب غربی تنکابن و 50هزارگزی اشتوج، در منطقه ٔ کوهستانی سردسیری واقع است و 210 تن سکنه دارد. آبش از چشمه سار، محصولش گندم و جو دیمی و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
نرس. [ن َ] (اِخ) دهی است در عراق عرب که در آنجا پارچه می سازند. (ناظم الاطباء). ثیاب نرسیه منسوب به وی است. (منتهی الارب).
نرس. [ن َ] (اِخ) نهری است که آن را نرسی بن بهرام ایجاد کرده در نواحی کوفه، مأخذش فرات است و در ساحلش چندین قریه یافت شود.
فرهنگ معین
(نِ) [انگ.] (اِ.) فردی که در زمینه اصول علمی و مهارت های حرفه ای مراقبت و درمان بیماران تحصیل کرده و در آن تبحر داشته باشد، پرستار. (فره).
فرهنگ عمید
پرستار،
پرستار بچه،
حل جدول
پرستار
سر پرستار
نرس
پرستار
نرس
بازیکن حرفه ای برزیلی فوتبال
نرس
روستایی در مازندران
نرس
برنده نوبل پزشکی در سال 2001 میلادی
لیلاند اچ. هارول (آمریکا) + آر. تیموثی هانت (انگلستان) + پل ام. نرس (انگلستان)
لیلاند اچ. هارول (آمریکا)، آر. تیموثی هانت (انگلستان)، پل ام. نرس (انگلستان)
برنده نوبل پزشکی در سال 2001
لیلاند اچ. هارول (آمریکا) و آر. تیموثی هانت (انگلستان) و پل ام. نرس (انگلستان)
گویش مازندرانی
از توابع دهستان دو هزار تنکابن
فرهنگ فارسی هوشیار
پرستار بیمار
معادل ابجد
310