معنی ندرت

لغت نامه دهخدا

ندرت

ندرت. [ن ُ رَ] (ع اِمص) کمی. (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات) (فرهنگ نظام). تنگ یابی. کم یابی. دیریابی. شذوذ. دشواریابی. عزت. (یادداشت مؤلف). ندره.
- بر سبیل ندرت، گاهگاه. گاه وگداری.
- به ندرت، ندرتاً. ندرهً.
|| تنهائی. (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام) (غیاث اللغات). تنها بودن. (غیاث اللغات) (فرهنگ نظام). || اتفاق و چیزی نادر. (ناظم الاطباء). رجوع به نُدرَه شود.

ندرت. [ن ُ رَ] (اِخ) لاله حکیم چند تهانیسری، متخلص به ندرت. از پارسی گویان هند است و در قرن دوازدهم میزیسته و با میرزا بیدل و سراج الدین آرزو معاصر و مصاحب بوده و نزد سرخوش مشق شاعری کرده و در اواسط قرن دوازدهم درگذشته:
سوزد به خاک هم ز تب عشق تن مرا
چون صبح آتشی است نهان در کفن مرا.
گلستان می شود صحرا بود گر جام می بر کف
به رنگ عینک سرخی که در پیش نظر باشد.
رجوع به صبح گلشن ص 512 و کلمات الشعراء ص 114 و نتایج الافکار ص 728 شود.

فارسی به انگلیسی

ندرت‌

Paucity, Rarity

فرهنگ فارسی هوشیار

ندرت

کمیابی و کمی

فرهنگ معین

ندرت

(نُ رَ) [ع. ندره] (اِمص.) کمیابی، آنچه گاهی پیدا و آشکار شود.

فرهنگ عمید

ندرت

کمی، کمیابی،

حل جدول

ندرت

کمی، نایابی، کمیابی


ندرت و کمی

کمیاب


کمیابی

ندرت


کمیابى

ندرت

مترادف و متضاد زبان فارسی

ندرت

کمی، کمیابی، نایابی،
(متضاد) وفور

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

به ندرت

جسته گریخته

انگلیسی به فارسی

infrequency

ندرت وقوع


rarely

به ندرت

معادل ابجد

ندرت

654

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری