معنی نخست

نخست
معادل ابجد

نخست در معادل ابجد

نخست
  • 1110
حل جدول

نخست در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

نخست در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • درآغاز، درابتدا، دربدوامر، آغاز، ابتدا، اول، بدو، شروع، مقدمه، یکم،
    (متضاد) بعد، پس‌ازآن، سپس، آخر، پایان. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین

نخست در فرهنگ معین

  • (نَ یا نُ خُ) (ص.) ابتدا، آغاز.
لغت نامه دهخدا

نخست در لغت نامه دهخدا

  • نخست. [ن ُ خ ُ / ن َ خ ُ] (ص، ق) اول. (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام). ابتدا. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). آغاز. (آنندراج) (ناظم الاطباء):
    نماند دل سنگ و سندان درست
    بر و یال کوبنده باید نخست.
    فردوسی.
    همه بر دل اندیشه این بُد نخست
    که بیند دو چشمم تو را تندرست.
    فردوسی.
    به سگسار مازندران بود سام
    نخست از جهان آفرین برد نام.
    فردوسی.
    چو شد شاه باداد بیدادگر
    از ایران نخست او بپیچید سر.
    فردوسی.
    ما را ولیعهد خویش کرد، نخست برادران و پس خویشان و اولیاءحشم را سوگند دادند. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

نخست در فرهنگ عمید

  • اول، بار اول، در‌آغاز،
فارسی به انگلیسی

نخست در فارسی به انگلیسی

فارسی به ترکی

نخست در فارسی به ترکی

فارسی به عربی

نخست در فارسی به عربی

فرهنگ فارسی هوشیار

نخست در فرهنگ فارسی هوشیار

فارسی به آلمانی

نخست در فارسی به آلمانی

  • Beste, Erst, Erste, Ersten, Erstens, Erster, Frühest, Zuerst
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید
قافیه