معنی نتیجه
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
حاصل، به دست آمده، نسل، زاده، سرانجام و عاقبت، جمع نتایج. [خوانش: (نَ جِ) [ع. نتیجه] (اِ.)]
فرهنگ عمید
آنچه از چیزی بهدست آید،
فرزند نوه،
حل جدول
فرهنگ واژههای فارسی سره
بازده، هوده، پیامد، دستاورد، پی آمد، سرانجام، فرجام، برآیند
مترادف و متضاد زبان فارسی
پاداش، عاقبت، عملکرد، اولاد، فرزندزاده، فرزند، مولود، نواده، ولد، بازدهاثر، برآیند، حاصل، ماحصل، محصول، سرانجام، عاقبت، عقبه، بهره، ثمره، سود، فایده، میوه
فارسی به انگلیسی
Aftermath, Age _, Consequence, Consequent, Corollary, Design, Effect, End, Eventuality, Fruit, Fruition, Great-Grandchild, Harvest, Ion_, Issue, Outcome, Outgrowth, Product, Result, Resultant, Return, Sequel, Upshot
فارسی به ترکی
1) torunun çocuğu 2) sonuç netice 3) sonuç
فارسی به عربی
اثر علیه، استراحه، استنتاج، تاثیر، تکمله، حصاد، فتحه، نتیجه، نمو
گویش مازندرانی
فرهنگ فارسی هوشیار
ماحصل، ثمر، بار، اثر، حاصل
فارسی به ایتالیایی
فارسی به آلمانی
Abschluß (m), Affekt, Ausruhen, Auswirkung (f), Beeinflussen, Beruhen, Beschluß (m), Betreffen, Bewegen, Bewirken, Entschluss (m), Rast (f), Rasten, Rückschluß (m), Ruhe (f), Ruhen, Schluss (m), Wirkung (f), Wirkungskraft (f)
واژه پیشنهادی
فرجام
معادل ابجد
468