معنی نا پدری

حل جدول

نا پدری

پدراندر


پدری

اَبُوَّت

ابوت

لغت نامه دهخدا

پدری

پدری. [پ ِ دَ] (حامص) از پهلوی ابی تریه. اُبوّت. حالت و چگونگی پدر. || (ص نسبی) منسوب به پدر. اَبی. اَبوی: برادرِ پدری، برادر اَبی.


خواهر پدری

خواهر پدری.[خوا / خا هََ رِ پ ِ دَ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) خواهر صُلبی. خواهری که از طرف پدر با شخص یکی است.


نا

نا. (اِ) مخفف «ناو» است در ناخدا. رجوع به ناخدا شود. || و به معنی نای و نی هم آمده. (برهان). نی را گویند و آن را نای نیز خوانند. (از جهانگیری و شعوری):
نئی چنگی که ناساز تمامی
تو هم نا میزن آن سازت تمام است.
شرف الدین شفروه.
سماع عاشقان تسبیح دان زیرا که خوش باشد
هر آن نوحه که صاحب ماتمی با چنگ و نا گوید.
امیرخسرو.
|| و هم مخفف نای است در ترکیبات: سورنا. کرنا. و شاید هم در کلمه ٔ گندنا؟ || و حلقوم را نیز گفته اند. (برهان). رجوع به نای شود. || طعنه و سرزنش و ملامت. (ناظم الاطباء). || به معنی آب است که به عربی ماء گویند. (برهان) (شمس اللغات). || در اصطلاح جنوب شرق ایران (کرمان) به معنی تنبوشه ٔ سفالین است. || نمور. بوی «نا» دادن یا بوی ناگرفتن. بوی چیز در نم و تاریکی مانده. بوی آردِ مدتی در رطوبت مانده. رطوبت: این نان بوی نا میدهد. بوی نم. توسعاً بوی رطوبت و چیز نم گرفته و هر بوی گنده. - و کلمه ٔ (ناکش). مرکب از «نا» بدین معنی و «کش » باشد و ناکش سوراخی است که برای رفع بوی در مستراح کنند. (یادداشت مؤلف). ناه بر وزن ماه بوی نم را گویند یعنی بوئی که از زیرزمین ها و سردابها بر دماغ خورد. تهرانی na. (برهان چ معین ص 2112). || (در تداول عام) بقیه ٔ از قوت است: آخرین قوت. ضعیف ترین حد قوت. و بیشتر قوت تحمل ترشی. اندک قوت: دلم نا ندارد. نا ندارد حرف بزند. امروز عصر دیگر دلم نا نداشت چون ترشی نخورده بودم. (یادداشت مؤلف). || رمق و گویا به معنی نفس باشد.

نا. (ع ضمیر) ضمیر است برای متکلم معالغیر (اول شخص جمع) و مشترک است در رفع و نصب و جر: ربنا اننا سمعنا. (قرآن 193/3) (المنجد).
به هرچ از اولیا گویند صدقنی و وفقنی
به هرچ از انبیا گویند آمنا و صدقنا.
سنائی.
|| رمز است از حدثنا. در کتب حدیث مخفف حدثنا است. بجای حدثنا یا اخبرنا. (یادداشت مؤلف).

فرهنگ معین

پدری

(پِ دَ) (حامص.) پدر بودن، منسوب به پدر مانند خانه پدری.


نا

بر سر اسم درآید و آن را منفی سازد. (به معنی بی): نا امن، ناچیز، غالباً بر سر صفت در آید: نادرست. [خوانش: (پش.)]

فارسی به ایتالیایی

پدری

paterno

واژه پیشنهادی

پدری

ابوی

فرهنگ فارسی هوشیار

پدری کردن

(مصدر) مثل پدر دلسوزی کردن: در حق فلان پدری کن.

فرهنگ فارسی آزاد

نا

نا، ما، ضمیر متکلمین، متصر بهره شد قسم کلمه،

فارسی به عربی

فارسی به آلمانی

معادل ابجد

نا پدری

267

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری