معنی نام دو امپراتور روم
حل جدول
فرانسیس
امپراتور روم
یولیانوس
سومین امپراتور روم
کالیگولا
امپراتور روم شرقی
هراکلیوس
امپراتور دیوانه روم
نرون
امپراتور دیوانه روم باستان
نرن
سخن بزرگان
وقتی که یک ملت ناراضی فریاد می زند، می توانم جلوی آنرا بگیرم. ولی وقتی که ملت ناراضی سکوت کرد و سر به گریبان اندیشه فرو برد، وحشت زده می شوم، زیرا نمی توانم به نقشه هایشان پی ببرم.
واژه پیشنهادی
لغت نامه دهخدا
امپراتور. [اِ پ ِ] (لاتینی، اِ) عنوان سرداران روم قدیم. (فرهنگ فارسی معین). در روم سپهسالار قشون را امپراتور میخواندند. و در روزگاران بعد چون قیاصره ٔ روم فرماندهی قشون را هم داشتند این عنوان با عنوان قیصر توأم گردید. (ایران باستان پیرنیا ص 2345). قیصر، عظیم الروم: مجروحین با وجود رنجی شدید راضی بودند و آنتونیوس را قسم میدادند که مراجعت کرده برای آنان خود را زحمت ندهد بعد او را امپراتور خود خوانده میگفتند... (ایران باستان ص 2361). || پادشاه مقتدر و مستقل و صاحب تاج و تخت که بر ممالک و نواحی سلطنت کند. (از ناظم الاطباء) (ازفرهنگ فارسی معین). شاهنشاه. (فرهنگ فارسی معین).
روم
روم. (اِخ) ج ِ رومی. (ناظم الاطباء). بر حسب روایات داستانی روم نام رومیان. (ترجمان القرآن جرجانی). گروهی است از اولاد روم بن عیصو، و رومی منسوب است به آن. گویند: رجل رومی و قوم روم، ومیان مفرد و جمع جز یاء فرقی نیست. (از منتهی الارب). نام گروهی از اولاد روم بن عیصو. (ناظم الاطباء). ملت معروف که پادشاه قسطنطنیه از آن ملت است. برخی آنهارا از بنی کیتم بن یونان دانسته اند و آن یابان بن یافث بن نوح است و برخی از نسل روم بن یونان بن علجان بن یافث بن نوح و بعضی دیگر از نسل رعویدبن عیصوبن اسحاق بن ابراهیم علیه السلام، و جوهری آنان را از نسل روم بن عیصوبن اسحاق شمرده است. (از صبح الاعشی ج 1 ص 367).
فرهنگ معین
عنوان فرمانروایان روم قدیم، شاهنشاه مقتدری که بر قلمروهای وسیعی سلطنت کند. [خوانش: (اِ پِ) [فر.] (اِ.) = امپراطور: ]
فارسی به انگلیسی
Emperor
فارسی به عربی
امبراطور
فرهنگ فارسی هوشیار
پادشاه مقتدر و توانا
معادل ابجد
1197