معنی نامور

نامور
معادل ابجد

نامور در معادل ابجد

نامور
  • 297
حل جدول

نامور در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

نامور در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • اسمی، بنام، سرشناس، شهره، شهیر، مشهور، معروف، نام‌آور، نامدار، نامی،
    (متضاد) گمنام. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین

نامور در فرهنگ معین

  • (وَ) (ص.) معروف، دارای نام نیک.
لغت نامه دهخدا

نامور در لغت نامه دهخدا

  • نامور. [نام ْ وَ] (ص مرکب) (از: نام + ور، پسوند اتصاف و دارندگی، از مصدر بر: بردن). (حاشیه ٔ برهان قاطعچ معین). نام آور. خداوند نام و آوازه. مشهور. معروف. (برهان قاطع) (آنندراج). مخفف نام آور. کسی که به دلیری یا دانش یا نیکی شهرت یافته باشد. (فرهنگ نظام). معروف. مشهور. دارای نام نیک و آوازه. (ناظم الاطباء). بلندنام. بانام. نامی. شهره. مشتهر:
    بر مرکب شاهان نامور یوز
    از بس هنر آمد به کوه و صحرا.
    ناصرخسرو.
    نام قضا خِرَد کن و نام قَدَر سخن
    یاد است این سخن ز یکی نامور مرا. توضیح بیشتر ...
  • نامور. (ع اِ) خون. (منتهی الارب). دم. (المنجد).

  • نامور. (اِخ) ایالتی است در قسمت جنوبی بلژیک با 365 هزار نفر جمعیت. معادن زغال سنگ و آهن دارد. رود موز از آن می گذرد. کرسی این ایالت نیز نامور نامیده می شود و قریب 32 هزار تن جمعیت دارد. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

نامور در فرهنگ عمید

  • نام‌آور، نامدار، دارای نام، معروف، مشهور،
فارسی به انگلیسی

نامور در فارسی به انگلیسی

فارسی به عربی

نامور در فارسی به عربی

نام های ایرانی

نامور در نام های ایرانی

  • پسرانه، مشهور، ارزنده، نام آور
فرهنگ فارسی هوشیار

نامور در فرهنگ فارسی هوشیار

  • (صفت) دارای نام، نام داده مسمی: } بنزدیک اهل حق اسم ومسمی یکی است نام و نامور. ‎{، خداوند نام وآوازه مشهودمعروف: هنر در جهان از من آمد پدید چومن نامور تخت شاهی ندید، ممتاز ارزنده: نامور تیغم با جوهر نور ظلمت ننگ نگیرم پس ازین. (خاقانی). توضیح بیشتر ...
فرهنگ فارسی آزاد

نامور در فرهنگ فارسی آزاد

  • نامُور، خون (جمع: نَوامِیر)،
فارسی به آلمانی

نامور در فارسی به آلمانی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید