معنی نامبارکی

لغت نامه دهخدا

نامبارکی

نامبارکی. [م ُ رَ] (حامص مرکب) شآمت. نحوست. نافرخندگی. نامبارک بودن. مبارک نبودن. نحسی. شومی.


نافرخندگی

نافرخندگی. [ف َ خ ُ دَ / دِ] (حامص مرکب) شآمت. نامبارکی. مقابل فرخندگی. رجوع به فرخنده و فرخندگی شود.

فارسی به انگلیسی

مترادف و متضاد زبان فارسی

نامبارکی

شئامت، ناخجستگی، نحسی، نحوست،
(متضاد) خجستگی


شئامت

شومی، نامبارکی، نحسی، نحوست، نکبت،
(متضاد) میمنت


نحوست

بدیمنی، بدیمنی، شئامت، شومی، نامبارکی، نحسی، نکبت،
(متضاد) خوش‌یمنی، میمنت

حل جدول

نامبارکی

نحوست


بد یمنی

نامبارکی

فرهنگ فارسی هوشیار

نامبارکی

مبارک نبودن، نافرخندگی، نحوست


بد یمنی

شومی نامبارکی نحوست مقابل خوش یمنی.


بد قدمی

بد گامی سبز پایی شومی بدیمنی نامبارکی مقابل خوشقدمی.

فرهنگ عمید

نحوست

بداختر بودن، شومی، نامبارکی، بداختری،


مشامه

[مقابلِ یمن و برکت] بدفالی، نامبارکی،
[مقابلِ میمنه] سوی دست چپ،


نافرخی

نامبارکی، شومی، نحوست، بدبختی، تیره‌بختی: بیانی که باشد به حجت قوی / ز نافرخی باشد ار نشنوی (نظامی۶: ۱۰۵۹)،

فرهنگ معین

نحوست

(نُ سَ) [ع. نحوسه] (اِمص.) نامبارکی، شومی.


نحسی

شومی، نامبارکی، خشک سالی. [خوانش: (نَ) [ع - فا.] (حامص.)]

معادل ابجد

نامبارکی

324

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری