معنی ناقد

ناقد
معادل ابجد

ناقد در معادل ابجد

ناقد
  • 155
حل جدول

ناقد در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

ناقد در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • منتقد، نقاد، نقدنویس، ایرادگیر، خرده‌گیر، نکته‌گیر
فرهنگ معین

ناقد در فرهنگ معین

  • (قِ) [ع.] (اِفا.) نقدکننده، جدا کننده خوب از بد.
لغت نامه دهخدا

ناقد در لغت نامه دهخدا

  • ناقد. [ق ِ] (ع ص) سره کننده ٔ درهم ها. (ناظم الاطباء). تمیزدهنده ٔ میان پول سره و ناسره. (فرهنگ نظام). صراف. (از سمعانی). سیم گزین. (مهذب الاسماء) (ملخص اللغات). سره کننده ٔ درم و دینار. (غیاث اللغات) (آنندراج). صیرفی. (از الانساب سمعانی). سره گر. نقاد:
    آتش دوزخ است ناقد عقل
    او شناسد ز سیم پاک نحاس.
    ناصرخسرو.
    گروهی شراب را محک مرد خوانده اند و گروهی ناقد عقل و گروهی صراف دانش. (نوروزنامه). و هرگاه که بر ناقدان حکیم واستادان مبرز گذرد به زیور مزور او التفات ننماید. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

ناقد در فرهنگ عمید

  • کسی که چیزی را مورد نقد و بررسی قرار می‌دهد، خصوصاً سخن،
    کسی که پول خوب را از بد جدا کند، سره‌کننده، زرسنج،. توضیح بیشتر ...
عربی به فارسی

ناقد در عربی به فارسی

  • نقدگر , نکوهشگر , سخن سنج , نقاد , انتقاد کننده , کارشناس , خبره. توضیح بیشتر ...
فرهنگ فارسی هوشیار

ناقد در فرهنگ فارسی هوشیار

  • تمیزدهنده، نقاد، بررسی کننده
فرهنگ فارسی آزاد

ناقد در فرهنگ فارسی آزاد

  • ناقِد، نقد کننده، کسی که پول خوب را از بد جدا کند، کسیکه نقد ادبی نماید و درست و نادرست هر اثر ادبی را تشخیص دهد و مُعَیَّن کند (جمع: نُقّاد، نَقَدَه)،. توضیح بیشتر ...
واژه پیشنهادی

ناقد در واژه پیشنهادی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید
قافیه