معنی ناصاف

لغت نامه دهخدا

ناصاف

ناصاف. (ص مرکب) آنچه صاف نباشد. (از آنندراج). کدر. (ناظم الاطباء). غیرزلال. تصفیه ناشده. آلوده.
- آب ناصاف، آب آلوده. آب تصفیه نشده. آب غیرزلال.
|| ناهموار. (ناظم الاطباء). ناراست. غیرمستقیم. که صاف و یکنواخت نیست. || آنچه پاک نباشد. (از آنندراج). چرکین. (ناظم الاطباء). ناپاک.

فارسی به انگلیسی

ناصاف‌

Bent, Bulgy, Bumpy, Irregular, Jagged, Jaggy, Muddy, Rough, Uneven, Wavy

مترادف و متضاد زبان فارسی

ناصاف

زبر، غیرشفاف، کج، ناراست، نامسطح، ناهموار،
(متضاد) مسطح، هموار

فرهنگ فارسی هوشیار

ناصاف

کدر، آلوده، ناصافی، ناهموار


جاده ناصاف

تریوه

فرهنگ معین

ناصاف

کدر، تصفیه نشده، ناهموار، چرکین، ناپاک. [خوانش: [ع - فا.] (ص.)]

فرهنگ عمید

ناصاف

ناهموار،
کدر، چرکین،

حل جدول

ناصاف

کج، ناهموار

فارسی به عربی

ناصاف

خشن، غیر مستوی، متکتل


ناصاف کردن

کشکشه

واژه پیشنهادی

انگلیسی به فارسی

coarse grained

ناصاف


impure

ناصاف


lumpy

ناصاف


ragged

ناصاف


rough

ناصاف

معادل ابجد

ناصاف

222

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری