معنی نازک نارنجی

لغت نامه دهخدا

نازک نارنجی

نازک نارنجی. [زُ رَ / رِ] (ص مرکب) در تداول، که به هر ناملایمی برنجد. نازپرورده ای که تحمل اندک دشواری نیارد کردن. زودرنج. که تاب اندک سختی ندارد. نازپرورده.


نارنجی

نارنجی. [رَ / رِ] (ص نسبی) هر چیزی که به رنگ پوست نارنج باشد. (ناظم الاطباء). زرد که کمی به سرخی زند. زرد مایل به سرخی. به رنگ پوست نارنج از برون سوی:
آنکه بر پیر کند موزه ٔ نارنجی عیب
تا نکرده ست به پا بر ویش انکاری هست.
نظام قاری.

فارسی به انگلیسی

نازک‌ نارنجی‌

Dainty, Effeminate, Fastidious, Soft, Squeamish, Tenderfoot, Touchy

حل جدول

نازک نارنجی

مثل شخص زود رنج


زودرنج و نازک نارنجی

ناز نازی


دل نازک

حساس، نازک نارنجی، مهربان، زود رنج

ضرب المثل فارسی

نازک نارنجی

زودرنج، کم تحمل در مقابل مشکلات

واژه پیشنهادی

نازک نارنجی

تیتیش مامانی

فرهنگ معین

نازک نارنجی

(~. رِ) (ص مر.) (عا.) کسی که تحمل سختی ها را ندارد، زودرنج.


نارنجی

هر یک از رنگ های واقع در طیف سرخ و زرد، به رنگ نارنج. [خوانش: (رِ) (ص.)]

فارسی به عربی

فرهنگ فارسی هوشیار

نازک نارنجی

(صفت) آنکه نتواند دربرابر مشقات جسمانی و روحانی یاسخنان تلخ و ناروا مقاومت کند زودرنج.


نارنجی

(صفت) منسوب به نارنج آنچه برنگ پوست نارنج باشد زرد که کمی بسرخی زند: آنکه بر پیر کند موزه نارنجی عیب تا نکردست بپا بر ویش انکاری هست. (نظام قاری)، ساخته شده از نارنج.

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

نارنجی

نارنگی

گویش مازندرانی

نارنجی

نوعی سبزی صحرایی که در خوراک ماش پتی ریزند

معادل ابجد

نازک نارنجی

392

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری