معنی ناتوان

ناتوان
معادل ابجد

ناتوان در معادل ابجد

ناتوان
  • 508
حل جدول

ناتوان در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

ناتوان در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • بی‌حال، بی‌زور، درمانده، رنجور، زبون، سست، ضعیف، عاجز، علیل، کم‌زور، مریض، نحیف، نزار، عنین، فرسوده، قاصر، کاهل، کم‌جثه،
    (متضاد) توانمند. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین

ناتوان در فرهنگ معین

  • عاجز، ضعیف، مریض، فقیر، آن که مردی ندارد. [خوانش: (تَ) (ص. )]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا

ناتوان در لغت نامه دهخدا

  • ناتوان. [ت َ] (ص مرکب) علیل. بیمار. (ناظم الاطباء). مریض. رنجور. دردمند:
    بادا دل محبش همواره با نشاط
    بادا تن عدویش پیوسته ناتوان.
    فرخی.
    هر چند ناتوانیم از این علت. (تاریخ بیهقی ص 517). امیر گفت خواجه بر چه حال است ؟ گفت ناتوان است. (تاریخ بیهقی ص 370).
    یا ز دربان تندرست بپرس
    یا ز سلطان ناتوان بشنو.
    خاقانی.
    سر چنین کرد او که نی رو ای فلان
    اشتهایم نیست هستم ناتوان.
    مولوی.
    خدا را از طبیب من بپرسید
    که آخر کی شود این ناتوان به. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

ناتوان در فرهنگ عمید

  • عاجز،

    درمانده، ضعیف، سست،

    [مجاز] تهی‌دست، بی‌پول، بی‌نوا،
فارسی به انگلیسی

ناتوان در فارسی به انگلیسی

  • Decrepit, Feeble, Flabby, Helpless, Impotent, Incapable, Less _, Powerless, Unable, Unequal, Weak, Weakling. توضیح بیشتر ...
فارسی به عربی

ناتوان در فارسی به عربی

فرهنگ فارسی هوشیار

ناتوان در فرهنگ فارسی هوشیار

  • علیل، بیمار، مریض، دردمند
فارسی به ایتالیایی

ناتوان در فارسی به ایتالیایی

فارسی به آلمانی

ناتوان در فارسی به آلمانی

  • Schwach [adjective], Außerstande, Unfähig
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید