معنی میوه فاسد

حل جدول

میوه فاسد

ابگز


فاسد

تباهکار

واژه پیشنهادی

فرهنگ فارسی هوشیار

فرهنگ عمید

فاسد

غیرقابل استفاده، گندیده، عفونت‌کرده: شیر فاسد، دندان فاسد،
فاقد هنجارهای انسانی یا مذهبی: اخلاق فاسد،
(اسم، صفت) آن که برخلاف معیارهای اخلاقی یا اجتماعی زندگی می‌کند، منحرف،
معیوب،
[قدیمی] نادرست، باطل،
* فاسد شدن: (مصدر لازم)
تباه شدن،
منحرف شدن،
گندیدن،
[قدیمی] باطل شدن
* فاسد کردن: (مصدر متعدی)
تباه کردن،
منحرف کردن،
معیوب کردن،
پوساندن،

فارسی به عربی

فاسد

خلیع، شریر، عدیم الاخلاق، فاسد، فاسق، ماء آسن، متعفن

لغت نامه دهخدا

فاسد

فاسد. [س ِ] (ع ص) تبه. (منتهی الارب). معیوب. تبه. خراب. (ناظم الاطباء):
بس ای خاقانی از سودای فاسد
که شیطان میکند تلقین سودا.
خاقانی.
رجوع به فساد و ترکیبات فاسد شود.
|| زبون. || گندیده. گمراه. || سرکش و شریر. || ناچیز. || باطل. || سست و بیقوّت. || معطل. (ناظم الاطباء).

عربی به فارسی

فاسد

فاسد کردن , خراب کردن , فاسد , ترشیده , بو گرفته , باد خورده , نامطبوع , متعفن , پر زور وکهنه (مثل ابجو) , کهنه , بیات , مانده , بوی ناگرفته , مبتذل , بیات کردن , تازگی وطراوت چیزی را از بین بردن , مبتذل کردن , خفه , دلتنگ کننده , اوقات تلخ , مغرور , محافظه کار , بد اخم , لجوج

اصلا ح ناپذیر , بهبودی ناپذیر , درست نشدنی

فرهنگ معین

فاسد

ضایع، خراب، پوسیده، گندیده، پوچ، بی اثر، بد - خُلق، در فارسی به معنی زن بدکاره. [خوانش: (س) [ع.] (ص.)]

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

فاسد

پوسیده، تباه

کلمات بیگانه به فارسی

فاسد

تباه

فرهنگ فارسی آزاد

فاسد

فاسِد، تباه، خراب (ناسالم)

فارسی به ایتالیایی

فاسد

marcio

perverso

معادل ابجد

میوه فاسد

206

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری