معنی میهمانی
لغت نامه دهخدا
میهمانی. (حامص) مهمانی. عمل میهمان کردن یا شدن. ضیافت کردن یا شدن:
کسی کو کند میزبانی کسی را
نباید که بگریزد از میهمانی.
منوچهری.
از خون من فرستی هر دم نواله ٔ هجر
یک ره به خوان وصلم ناکرده میهمانی.
خاقانی.
رجوع به مهمانی شود.
حل جدول
پارتی
سور، ضیافت
میهمانی شوم
نمایشنامه ای از ژاک ادیبرتی
لباسی برای میهمانی
نمایشنامه ای از محمد رحمانیان
بساط شادی و میهمانی
جشن
میهمانی با لباس مبدل
بالماسکه
میهمانی فرنگی با پوشاکی مبدل
بالماسکه
مترادف و متضاد زبان فارسی
سور، ضیافت، مهمانی،
(متضاد) عزا
فارسی به ایتالیایی
banchetto
واژه پیشنهادی
حسن هدایت
نویسنده فیلم میهمانی خصوصی
بهنام دیّانی، حسن قلی زاده، حسن هدایت، محمّد بزرگ نیا
فیلمبردار فیلم میهمانی خصوصی
مرتضی رستگار
کارگردان سریال میهمانی از بهشت
عبدالله باکیده
از بازیگران فیلم میهمانی خصوصی
اصغر زمانی
معادل ابجد
156