معنی مین

مین
معادل ابجد

مین در معادل ابجد

مین
  • 100
حل جدول

مین در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

مین در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • خمپاره، ماده منفجره (کاشته‌شده درزمین)
فرهنگ معین

مین در فرهنگ معین

  • [تر.] (اِ.) هزار.
  • [فر. ] (اِ. ) ماده منفجره بسته بندی شده که آن را در محل عبور دشمن پنهان می کنند، ~ ضد تانک مینی که تانک را از تحرک بیندازد یا باعث انهدام آن شود. ، ~ ضد نفر مینی برای وارد کردن تلفات و ضایعات به افراد پیاده دشمن و ناتوان کردن آنان. ، ~ مشقی نوعی م. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا

مین در لغت نامه دهخدا

  • مین. [م َ] (ع اِ) دروغ. ج، میون. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (منتهی الارب). توضیح بیشتر ...
  • مین. [م َ] (ع مص) دروغ گفتن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (زوزنی). || شیار کردن زمین. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). توضیح بیشتر ...
  • مین. (فرانسوی، اِ) دستگاهی مصنوع از نوع سلاحهای جنگی محتوی مواد منفجرشونده که در مسیر یا محل عبور و پیشروی دشمن زیر خاک یا زیر آبهای کم عمق پنهان سازند تا با برخورد شخص یا چیزی بدان منفجر شود و موجب نابودی مهاجم گردد. توضیح بیشتر ...
  • مین. (اِ) واحدی از پول قدیم معادل با چهارصد ریال و یا معادل 100 فرانک طلا. (حاشیه ٔ ص 1635 و ص 1028 ایران باستان ج 2 چ 1311 هَ. ش. ). توضیح بیشتر ...
  • مین. (پسوند) پسوند ترتیبی اعداد و صفت پرسشی یا مبهم «چند» (مرکب از پسوند «م » (با ضمه ٔماقبل) و «ین » پسوند نسبت) که برای نشان دادن ترتیب اعداد بکار میرود، مثلاً پنجمین، چهارمین، چندمین. توضیح بیشتر ...
  • مین. (ترکی، عدد، ص، اِ) هزار. رجوع به مین باشی شود.

فرهنگ عمید

مین در فرهنگ عمید

  • سلاح منفجره‌ای که در آب یا زمین و در مسیر دشمن کار گذاشته می‌شود که در اثر تماس منفجر می‌شود،. توضیح بیشتر ...
فارسی به عربی

مین در فارسی به عربی

گویش مازندرانی

مین در گویش مازندرانی

  • معین – تعیین شده – مقرر
  • میان – وسط
فرهنگ فارسی هوشیار

مین در فرهنگ فارسی هوشیار

  • دستگاهی مصنوعی از نوع سلاحهای جنگی حاوی مواد منفجره که در مسیر عبور دشمن زیر خاک کنند. توضیح بیشتر ...
فرهنگ فارسی آزاد

مین در فرهنگ فارسی آزاد

  • مَین، (مانَ، یَمِیُ) دروغ گفتن، شخم کردن زمین،
  • مَین، کذب، دروغ (جمع: مُیُون)،
فارسی به ایتالیایی

مین در فارسی به ایتالیایی

فارسی به آلمانی

مین در فارسی به آلمانی

  • Bergwerk, Grube (f), Mein, Meiner, Meines, Zeche (f)
واژه پیشنهادی

مین در واژه پیشنهادی

  • خدای باروری گیاهان و جانوران
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید