معنی میرپنج

لغت نامه دهخدا

میرپنج

میرپنج. [پ َ] (اِ مرکب) امیرپنجه. امیرپنج. مقامی لشکری بالاتر از سرتیپ و پایین تر از امیرتومان. (یادداشت مؤلف).


حسین آباد میرپنج...

حسین آباد میرپنج. [ح ُ س ِ دِ پ َ] (اِخ) دهی است از دهستان قیس آباد بخش خوسف شهرستان بیرجند. واقع در 54هزارگزی جنوب خاوری خوسف و 5هزارگزی خاور مالرو عمومی قیس آباد. ناحیه ای است واقع در دامنه ولی معتدل. دارای 30 تن سکنه میباشد. فارسی زبانند. از قنات مشروب میشود. محصولات آنجا غلات، بنشن. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. راه مالرو میباشد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


میرپنجه

میرپنجه. [پ َ ج َ / ج ِ] (اِ مرکب) میرپنج. امیرپنجه. (یادداشت مؤلف). رجوع به میرپنج شود.


امیرپنجه

امیرپنجه.[اَ پ َ ج َ / ج ِ] (اِ مرکب) منصبی دون امیرتومان. (یادداشت مؤلف). رجوع به میرپنج و امیرتومان شود.


امیرتومان

امیرتومان. [اَ] (اِ مرکب) در اصطلاح نظام قدیم، فرمانده قشونی قریب به ده هزار تن. (از فرهنگ فارسی معین). مقامی بالاتر از میرپنج و منصبی دون ِ امیرنویان. (از یادداشت مؤلف). امیرلشکر. سرلشکر. (فرهنگ فارسی معین): تمامت خلایق را ده ده کرده و از میان ده یک نفر را امیر نُه ِ دیگر کرده و از میان ده امیر یک کس را امیر صد نام نهاده و تمامت صد را زیر فرمان او کرده و بدین نسبت تا هزار شود و بده هزار کشد امیر منصب کرده و او را امیرتومان خواند. (جهانگشای جوینی). بعد از آن ترقی کرده [خواجه احمد قابض] امیرتومان دارالسلطنه ٔ هرات و چند گاهی در آن منصب اوقات گذرانیده در سنه ٔ احدی عشر و تسعمائه (911 هَ.ق.)... (دستورالوزراء خواندمیر). ج، امراءتومان. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به تومان شود.


کاظم آقا

کاظم آقا. [ظِ] (اِخ) (میرپنج...) از صاحبمنصبان بریگاد قزاق در دوره ٔ مبارزه ٔ محمدعلیشاه با مشروطه خواهان. در تاریخ مشروطه ٔ ایران آمده است: چون عین الدوله با فشار محمدعلی میرزا التیماتوم به تبریز داد و سپس روز سوم مهر بجنگ برخاسته کاری از پیش نبرد، محمدعلی میرزا از عین الدوله نومید گردیده از آنجا که پشت گرمیش به بریگاد قزاق میبود و آنان را در همه جا گره گشا می پنداشت چهارصد تن قزاق رابا شش دستگاه توپ به فرمانداری میرپنجه کاظم آقا (برادر قاسم آقا و علی آقا) روانه ٔ آذربایجان گردانید. اینان روز بیستم مهر (همان روزی که در تبریز بادوچی آخرین جنگ می رفت) با شکوهی از تهران راه افتادند و در هنگام بیرون آمدن، لیاخوف گفتاری به آنان راند، در این زمینه که او چون دیده شاه از پیش آمد تبریز سخت اندوهناک است بگردن گرفته که گرفتاری تبریز را از میان بردارد و چون سیاست، جلوگیر رفتن خود اوست این دسته را می فرستد که با دلیریهای همیشگی خود به کار پیشرفت دهند و این گفتار او بود که به روزنامه های انگلیسی افتاد و تا چندی سخنانی درباره ٔ آن می رفت... (تاریخ مشروطه ٔ ایران نوشته ٔ احمد کسروی چ 4 صص 813- 815).در لشکر عین الدوله میرپنجه کاظم آقا از سرش تیر خورده همان دم جان سپرد و جنازه ٔ او را به تهران بازگردانیدند. (ایضاً تاریخ مشروطه ٔ ایران چ چهارم ص 815).

فارسی به انگلیسی

میرپنج‌

Brigadier General Pl Brigadier Generals

حل جدول

فرهنگ فارسی هوشیار

میرپنج

(صفت و اسم) امیر و فرمانده واحدی در حدود پیج هزار تن و او بالاتر ازمین باشی بود.

فرهنگ معین

میرپنج

(پَ) (ص مر. اِمر.) امیر و فرمانده واحدی در حدود پنج هزارتن و او بالاتر از مین باشی بود.

فرهنگ عمید

میرپنج

افسر ارشدی که فرماندهِ عده‌ای سرباز در حدود پنج‌هزار تن بود،

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

میرپنج

305

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری